رابرت سایمون در سال 1995 در کتابی با عنوان «اهرمهای کنترل: چگونه مدیران از نظامهای کنترل نوآور برای بازطراحی راهبرد استفاده میکنند»، چارچوبی را معرفی نمود که به مدیران شرکتهای بزرگ کمک میکند تا با استفاده از آن بتوانند تعارض میان خلق ارزش و کنترل آن ارزش را مدیریت کنند.
چهار اهرم کنترل عبارتند از:
1. ارزشهای هستهای: این اهرم از طریق توجه به نظامهای اعتقادی از قبیل بیانیه ماموریت، بیانیه چشمانداز، ارزشهای سازمانی و بیانیههای مربوط به اهداف سازمان عمل میکند.
2. خطراتی که باید از آنها اجتناب نمود: این اهرم از طریق نظامهای مرزی مانند کدهای هدایت، روشهای برنامهریزی راهبردی که از پیش در سازمان تدوین شدهاند، مقررات مربوط به کسب دارایی و دستورالعملهای عملیاتی فعال میشود.
3. عدم اطمینانهای راهبردی: مکانیزم این اهرم از طریق نظامهای کنترل تعاملی مانند گنجاندن دادههای فرایندی به تعاملهای مدیریتی، جلسات رو در رو با کارکنان، بررسی دادههای چالش برانگیز، توجه به پیشفرضهای برنامه اصلی و برنامههای اجرایی جانشین صورت میگیرد.
4. متغیرها عملکردی حیاتی: این اهرم توسط نظامهای کنترل تشخیص مساله مانند ارزیابی نتایج، استانداردهای ارزشیابی، نظامهای انگیزشی و نظامهای جبران خدمات صورت میگیرد.
به نظر شما سازمانهای ایرانی از کدام یک از این اهرمهای کنترل بیشتر استفاده میکنند؟ چرا؟