اخیرا خبر نه چندان جدیدی پیرامون جعل کارت عضویت در کسوت استادی در هیات علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران میان ذینفعان دانشگاهی در حال گردش است. داستان از این قرار است که فردی خود را استاد و هیات علمی دانشکده مدیریت قلمداد و حتی در پردیس فارابی نیز تدریس نموده است. طبیعتا هم استاد و هم دانشجو و هم کارمند دانشگاه تهران از این بابت بسیار ناراحت و خشمگین اند.
بارها و بارها بنده نیز از رادیو و تلویون اخباری با چنین محتوایی چون «تدریس فرد دیپلمه در مقام استادی در دانشگاه های بنام کشور» را شنیده ودیده بودم. نظری که می خواهم در اینجا اظهار کنم مربوط به تقبیح و دشنام به چنین شیادانی نیست. بلکه فکرم مشغول به این پرسش است که چگونه یک فرد یا افرادی با تحصیلات دیپلم و پایین تر می توانند از پس تدریس در دانشگاه های بنام مملکت (یا مشاوره در شرکت های مشهور) – آن هم چند سال – برآید و به غیر از بررسی مدرک ایشان نمی توان به وجود چنین شیادانی پی برد؟ و یا به طور کلی تر، چرا جامعه دانشگاهی ما قدرت شناخت عالمان را از جاهلان ندارد؟
نخست. از عالمان واقعی، نظر و رفتار عالمانه ای دریافت نکردیم
طبیعتا انتظار داریم وقتی دو فرد عالم و جاهل با هم برخورد می کنند، برتری کلام و رفتار عالم نسبت به جاهل بر ما آشکار باشد؛ اما در واقعیت این طور نیست! وقتی فردی می تواند با خواندن چند کتاب معمول در رشته ای تخصصی همان حرف ها و واژگان اساتید را برای دانشجویان بیان کند، پس چه نیازی وجود دارد که فرد حتما دارای مدرک دکتری باشد. یکی از دلایل این امر، این است که نظام دانشگاهی ما نتوانسته است معیارهای ارزشیابی عملکرد مناسبی را برقرار کند. دانشجویان از تشخیص عالمان واقعی قاصرند زیرا تجربه قبلی و مکرر مواجهه با استادان واقعی را نداشتند که نظر، نگاه، تفسیر، تحلیل و راهکار عالمانه ای را ارائه کنند. کلاس های ما با پاورپوینت هایی تدریس می شود که هر فردی که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد و کمی در ویکیپدیا سرچ کند بتواند از پس تدریس یک درس تخصصی برآید. حال اگر یک شیاد که مهارت سخنوری را نیز داشته باشد می تواند کلام خود را با واژگان قلمبه سلمبه نیز بیاراید تا در ذهن مخاطب بیشتر نفوذ کند. بنابراین جای تعجب نیست که حتی تعداد اعضای کانال تلگرام این شیاد به بیش از 3000 نفر برسد!
دوم. گوش شنوا و انگیزه ای برای شنیدن حرف عالمانه نداریم
مدرک، مدرک، مدرک! با اینکه در تقبیح مدرک گرایی حرفها شنیده ایم باز به نظر می رسد که ویژگی های نهادی جامعه ما مروج مدرک گرایی شده اند. ما دانشجویان، خود نیز دنبال یادگیری نیستم، دنبال تصدیق یادگیری هستیم! تنها انگیزه ما از دانشگاه گرفتن خطابه دکتر و مهندس است. اگر مجبور نبودیم حتی در کلاس درس هم شرکت نمی کردیم؛ ترجیحمان این است که با استادی کلاس برداریم که زحمت کمتری را بر دوش ما گذارد، سوالاتش نیازمند تامل و مطالعه نباشد؛ و مارا به کاری غیر از حضور در کلاس مجبور نکند. ما خود عالمان واقعی را به حاشیه برده ایم و فضا را برای جاهلان آماده کرده ایم. یاد سخن استادم -آقای دکتر محمدسعید تسلیمی – می افتم که می گفتند: «اگر از فردا به تمام شناسنامه های ایرانی قبل از نام، پیشوند دکتر بدهیم، آیا مشکلات خود و جامعه مان کمتر می شود؟!» خلاصه کلام اینکه در حالی که ما دانشجویان از اساتید و کیفیت پایین تدریس گله مندیم، خبر نداریم که جامعه هم از اسم دانشجو بودن ما گله مند است!
سوم. نگاه انقادی به پندار، گفتار و کردار دیگران نداریم
قطعا استادان تراز اولی در ممکلت حاضر هستند که می توان تنها از جوهر و عصاره نظر، دانش و تجربه ایشان، بهره فراوانی برد. در دانشکده خود با دانشجویانی مواجه شدم که از هوش، استعداد، اشتیاق و دانش فوق العاده ای در رشته تخصصی خود بهره مند هستند. اما چیزی که ما اغلب دانشجویان یاد نگرفتیم داشتن نگاه انتقادی به نوشته ها، سخن ها، و اندیشه ها است. ما در مواجهه با یک کتاب که نویسنده فرنگی دارد، با استادی که آوازه آن در رادیو، تلویزیون و فضای مجازی جاری است، با نظر مدیر و کارآفرینی که ثروت هنگفتی را بدست آورده است، یا نظر خود را پنهان می کنیم یا آنان را وحی منزل قلمداد می کنیم. ما سخن امیر را فراموش کردیم که می فرمود: «انْظُر اِلي ما قالَ و لا تنظُرْ الي مَنْ قال».
آیا با حرف های بنده موافقید؟ آیا ادله های دیگری را برای پرسش آغازی متن می توانید برشمرید؟