شعر «از یک انسان» از معدود اشعار ادبیات خارجی است که از کتب دوران مدرسه بیاد دارم. سراینده آن، آقای محمود درویش، به زیبایی صحنه مقاومت فلسطین دربرابر رژیم اشغالگر را بیان کرده است. نگاه وی به زندگی و مبارزه با دشمن با واژگانی ساده و روشن بیان شده است و البته امید و راه مقاومت، را در مخاطب خود روشن نگه می دارد. اما به شخصه نمی توانم به مانند آقای درویش امیدوار باشم؛ ناامید نیستم اما زمانی که به رخدادهایی که در تاریخ و اعصار پیشین و امروز سرزمین ها نظر می کنم، به این نتیجه می رسم که نقش حاکمرانان در زوال و رشد شهرها و کشورهایشان کم نیست. براستی سرزمین های بسیاری توسط غاصبان ماردوش و حکمرانان ظالم نابود شده که دیگر یاد آنها را تنها می توان از بناهای رهاشده و کتب تاریخ جست وجو کرد. زیرا یا مغز آن شهر، خورده شده و یا چشمانش کور شده، بنابراین نه راه مقاومت را می داند و نه امید و توان مقاومت را داشته است.
از یک انسان
بر دهانش زنجیر بستند
دست هایش را به سنگ مردگان آویختند
و گفتند : تو قاتلی
غذایش را، تن پوشش را و پرچمش را ربودند
و او را در سلولی انداختند
و گفتند: تو سارقی
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچکش را ربودند
و گفتند : تو آواره ای
ای خونین چشم و خونین دست
به راستی که شب رفتنی است
نه اتاق توقیف ماندنی است
و نه حلقه های زنجیر
نرون مرد، ولی رم نمرده است
با چشم هایش می جنگد
و دانه های خشکیده ی خوشه ای
دره ها را از خوشه ها لبریز خواهد کرد.