همه چی داشت خوب پیش می رفت که ناگهان یک پیام تلگرامی، بنیان کل نظریههای سازمان و مدیریت و به خصوص مدیریت رفتار سازمانی که تا به امروز می دانستم را به لرزه انداخت. بخشی از محتوای این پیام تلگرامی به شرح زیر است:
«یک کارمند یا یک مدیر همیشه باید به یاد داشته باشد که فقط منافع و خواستههای او نیست که اهمیت دارد، بلکه اولویتها و خواستههای رئیس شرکت نیز از اهمیتی انکارناپذیر در موفقیت کل شرکت و منتفع شدن همه از آن برخوردار است»
به عبارت دیگر، نقطه تمرکز پیام مزبور، حکایت از این موضوع دارد که به جای واژه داخل پرانتز در جمله زیر، از واژه «کارمند» استفاده شده است:
«اگر می خواهی کارمند (مدیر) خوبی باشی، بهتر است این کار را انجام دهی تا در نهایت کل سازمان منتفع شود».
اگر چه در مباحث مدیریت به خصوص بحث انگیزش به این تغییر نگاه – از مدیر به کارمند – کم و بیش توجه شده است؛ اما دارم به این فکرمیکنم که چقدر محتوا و مباحث کتابی برای مثال بنام نظریه های رفتار سازمانی (دیدگاه کارمند) با عنوان مشابه خودش متفاوت خواهد بود؟ برای مثال نظریه های اقتضایی رفتار با انواع مدیران؛ نظریه های انگیزش به مدیران؛ ارتباطات سازمانی از نگاه کارمندان و …
به شخصه فکر می کنم که خیلی مباحث جالب و متفاوتی در نظریه های سازمان و مدیریت ارائه خواهد شد و شاید خودش یک سرفصل جدید برای پویاترشدن هرچه بیشتر این رشته ایجاد کند.
شما چه فکر می کنید؟ آیا کتابی را با چنین نگاهی مطالعه کرده اید؟ آیا فکر می کنید چنین مطالبی میتواند کمکی به تحقق اهداف سازمانی باشد؟ یا شاید فکر می کنید بیشتر به سیاسی کردن رفتار کارکنان بیانجامد؟
شادی
بازهم دلتنگ توام و بیتاب برای ثانیه هایی که هرگز نخواهی بود
کاش شبی میدانستی چه مشتاقم نامم را بخوانی تا تمام قابهای خانه را از طنین گامهای صدایت پر کنم
امروز عجیب دلم اسمانت را بهانه کرده، فقط روبرویم باشی و نگاهت باشد تا اوج رها خواهم شد
دوستت دارم
افسوس که هرگز نخواهی دانست چرا و چگونه…
افسوس