ایگور آنسوف در سال ۱۹۱۸ متولد شد و امروزه از او به عنوان یکی از پیشگامان اصلی در تدوین و توسعه مفهوم مدیریت استراتژیک یاد میشود.
آنسوف تحصیلات خود را در مهندسی و ریاضیات گذراند و پس از ترک دانشگاه براون، برای کار در بخش ریاضیات شرکت رند[1] رفت و پس از از آن در موقعیت شغلی معاون رئیس در شرکت لاکهید[2] مشغول به کار شد. آنسوف میگوید: «انتقال من به صنعت اتفاقی بود و بر مسیر نهایی شغلی من تأثیر گذاشت. زیرا این جابجایی درست در زمانی رخ داد که صنعت آمریکا به طور فزایندهای با ناپیوستگیها و آشفتگیهای محیطی مواجه بود. در نتیجه، تجربه من در لاکهید توجهام را جلب کرد و به من آموزش داد تا با مشکل مدیریت سازمانها در مواجهه با ناپیوستگیهای محیطی که در 30 سال بعد کانون توجه من شد، مقابله کنم.»
آنسوف در سال 1963 صنعت را به قصد ادامه تحصیل ترک کرد و به دانشکده مدیریت بازرگانی کارنگی – ملون[3] پیوست. سپس در دانشگاه واندربیلت و موسسه اروپایی مطالعات پیشرفته مدیریت در بلژیک به تدریس پرداخت. او در سال 1983 به دانشگاه بین المللی ایالات متحده مستقر در سن دیگو پیوست و امروزه در آنجا در کسوت استاد برجسته مدیریت استراتژیک شناخته میشود.
همانطور که خودش اذعان کرده است، تجربیات آنسوف در لاکهید انگیزهای برای تمرکز او به تدوین و توسعه راهبردها در شرکت شد. در یک تعطیلات، آنسوف خودش را خانه نشین کرد و فقط به استراتژی فکر کرد. نتیجه نهایی این اقدام منجر به تالیف اولین و مهمترین کتاب او با عنوان «استراتژی شرکت»[4] شد، که مفاهیمی از استراتژی را که از شرکت لاکهید درک و آموخته بود را بسط و گسترش داد. آنسوف معتقد بود که روشی عملی برای تصمیم گیری استراتژیک در یک شرکت تجاری وجود دارد که میتواند برای همه کسبوکارها قابل دسترسی و پیاده سازی باشد.
پس از کار آلفرد چندلر، کار آنسوف بسیار مورد توجه قرار گرفت. تا آن زمان، برنامهریزی استراتژیک مفهومی واضح و به آسانی قابل درک نبود و نظریه برنامه ریزی استراتژیک با آن که تا حد زیادی ناشناخته بود، ولی توسط شرکتها به کار گرفته میشد. نتیجه این اقدام استفاده یک مدل منطقی بود که با آن شرکتها میتوانستند تصمیمات استراتژیک را اخذ کرده و برای آن برنامهریزی کنند. به عبارت دیگر این مدل که مخلوق زمان خود بود، به جای برنامه ریزی استراتژیک به عنوان یک کل، بر گسترش و تنوع شرکت متمرکز بود. برای مثال زمانی که مدیر عامل لاکهید با آنسوف مصاحبه کرد، آنسوف پرسیده بود که منظور از شما تنوع چیست و مدیرعامل حتی نمیدانست که این استراتژی در آن زمان در شرکتش دنبال میشده است.
از این رو آنسوف، مدل خود را مبتنی بر برنامه ریزی استراتژیک به عنوان مجموعهای ساده و توالی از تصمیمات در میان تصمیمات پیچیده و تا حدودی دلهره آور از تصمیم گیری ها پدید آورد. محور کار آنسوف، مفهوم ساده و اطمینان بخش تحلیل شکاف بود: «ببینید کجا هستید. مشخص کنید که کجا میخواهید باشید؛ و وظایفی را که شما را به آنجا می برد شناسایی کنید.»
ایگور آنسوف همچنین میتواند ادعا کند که کلمه “هم افزایی” را وی در واژگان مدیریت وارد کرده است. او آن را با اختصار نامشخص به صورت «2 + 2 = 5» توضیح داد. علاوه بر این، آنسوف مدتها قبل از اینکه مایکل پورتر ۲۰ سال بعد به مفهوم مزیت رقابتی بپردازد، موضوع مزیت شرکتی[5] را بررسی کرده بود.
آنسوف، مدیریت استراتژیک را بخشی از مدیریت میداند که پتانسیل سود آتی شرکت را با تعیین اطمینان از اینکه شرکت در کدام بازارهایی می تواند اهداف خود را محقق کند، توسعه میدهد. از این رو شرکت به تولید محصولات یا ارائه خدماتی میپردازد که این بازارهای بلقوه به آنها نیاز دارند و شرکتها این کار را به گونهای انجام میدهند که مزیت رقابتیشان را تضمین میکنند. آنسوف این اقدام را از آنچه به عنوان مدیریت عملیاتی نامیده بود، متمایز کرد. از نظر او، مدیریت عملیات، بخشی دیگری از مدیریت است که سودآوری شرکت را از طریق تولید، توزیع و بازاریابی کارآمد محصولات/خدمات تولید شده توسط مدیریت استراتژیک بهینه میکند.
کار آنسوف از نگاه یک ناظر بیطرف میتواند هم بسیار تحلیلی و هم بسیار تجویزی به نظر برسد؛ اما خود آنسوف صادقانه اعتراف کرده است که مدل اولیه او بیش از حد تحلیلی بوده است. آنسوف هشدار میدهد که در برنامهریزی استراتژیک باید مراقب فلج شدن شرکتها از طریق تحلیل زیاد بود و آن را یک تهدید بسیار واقعی در مدیریت راهبردی میداند. باید یادآور شد که در گذشته وقوع شکست در برنامه ریزی استراتژیک تعجب آور نبود و مدل آنسوف، درواقع یک مدل عملی جهت ارائه راهحل برای مشکلات شرکتهای تجاری بود که نمیتوانستند به خوبی آن مشکلات را درک کنید، بنابراین نیاز به نظریهای داشتند که میتوانست طراحی و برنامههای آتی شرکتها به روشنی هدایت کند.
در طول 30 سال گذشته، آنسوف به طور مستمر بر روی بهبود مدل خود کار کرده است تا برنامه ریزی استراتژیک بتواند به عنوان یک ابزار مدیریتی در دسترس جهانی باشد. در طول این مسیر، او به بحثی مستمر با افرادی مانند هنری مینتزبرگ درباره نقش خلاقیت و شهود، بر خلاف تحلیل، در تدوین استراتژی پرداخت. در عصری که تغییرات شرکت به طور روزافزونی به عنوان یک واقعیت حیات پذیرفته شده اند، متفکران مدیریت استدلال میکنند که راه حلها همیشه گریزان هستند. به عبارت دیگر همانطور که ریچارد پاسکال پیشنهاد میکند: «برنامه ریزی استراتژیک بیش از آنکه تلاشی برای پاسخ به سوالات راهبردی باشد، بیشتر طرح سؤالاتی در این زمینه است». شاید بتوان گفت مدل آنسوف برای دنیایی از پاسخها مناسبتر بود تا اینکه مدلی باشد که بتواند با دنیایی پر از تلاطم و عدم قطعیت احاطه شده، مناسب باشد.
منبع: کرینر، استوارت (۱۹۹۸) کتاب پیشگامان نهایی مدیریت، انگلستان: کپستون
[1] RAND Corporation
[2] Lockheed Corporation
[3] Carnegie – Mellon’s Graduate School of Business Administration
[4] Corporate Strategy
[5] Corporate advantage