چندماه پیش مجبور شدم در یک آژانس تبلیغاتی مشغول به کار شوم؛ در این پنج ماهی که به سرعت برق و باد گذشت، امروز باید اقرار کنم که کار بسیار جالب و دوست داشتنی پیدا کردم؛ اصلا فوق العاده ست مثل خط مشی؛ اما این کجا و آن کجا. در ادامه تمایل دارم تا معضل اصلی خط مشی پژوهان را از طریق مقایسه با تبلیغات چی ها از سه منظر بیان کنم:
- مثل خط مشی، همه درباره تبلیغات اظهارنظر می کنند اما این کجا و آن کجا. تبلیغات هم مثل سایر رشته های علوم انسانی، ماهیتش به گونه ای است که همه افراد با هر دانشی و در هر پیشه ای و در هر فضای فکری که باشند راجع بهش صحبت می کنند، کارهای بزرگان را نقد می کنند، و راهکارهایی را پیشنهاد می دهند. بارها بارها در گروه های مختلفی که در شبکه های اجتماعی برای این موضوعات تشکیل داده اند، دیده ام که هم همدیگر را دشنام می دهند، هم تحسین و هم با هم لبخند می زنند اما درزیرپوست این اتفاقات یک چیز با خط مشی پژوهان فرق می کند، و آن این که همه حق اظهار فضل دارند و هیچ نظری در گروه های اجتماعی حکم قطعی نیست. به ندرت اتفاق می افتد که فردی از عضویت در گروه اجتماعی مربوطه خارج شود ویا مهر سکوت بر لبش بزند. تبلیغاتچی یاد گرفته است که برای عملی ساختن ایده خود در تبلیغات، نخست باید هم قطاران خود را قانع کند سپس مشتریان را. برای این کار راهی جز متوسل شدن به طرق و تمثیل های مختلف و لبخند زدن ندارد.
- تبلیغاتچیان، مثل خط مشی پژوهان، دردمندند اما این کجا و آن کجا. اگر چه ماهیت و محتوای درد دل (مفهوم محوری) بازاریابان و خط مشی پژوهان متفاوت است اما هر دوی این گروه از افراد دوست دارند تا مثل جراحان شکم دردمند خود و دیگران را بشکافند، درد را علاج و دوباره شکم را بدوزند. برای این کار کتاب ها و مجله ها می خوانند، کارهای ملی و بین المللی را مطالعه و تماشا می کنند، ایده ها می گیرند، ایده پردازی ها می کنند و هر روز بر دانش و مهارت خود می افزایند. اما تبلیغاتچیان برخلاف خط مشی پژوهان این موارد را بیشتر با دیگران به اشتراک می گذارند؛ آنان تعداد بسیار بیشتری وبلاگ دارند، سمینارها، کارگاه ها و همایشهای بیشتری برگزار می کنند، کانالهای فعال تری در شبکه های اجتماعی چون تلگرام و اینستاگرام دارند، طرفداران بیشتری هم سعی می کنند جذب کنند. اما خط مشی پژوهان یا حس و دماغ آن را ندارند یا گمان می کنند کسی حرف آن ها را نمی فهمد یا فکر می کنند گوش شنوایی نیز وجود ندارد. شاید باورش سخت باشد که هنوز دومین کنفرانسی با موضوع خط مشی و یا سیاست گذاری در چنین رشته کهنی در محافل علمی ایرانیان برگزار نشده است!
- نهادهای دولتی هم به موضوع تبلیغات و هم به موضوع خط مشی حساسند اما این کجا و آن کجا. نظام ارزشی جامعه ما مانند هر نظام ارزشی دیگری برای خود چارچوبی دارد. رعایت و عدم تخطی از این چارچوب برای همه افراد جامعه لازم است. اما این به معنای این نیست که نمی توان کار از پیش برد و نباید با یکدیگر همراه شد. در مسیر تبلیغات در ایران قوانین، تبصره ها و بخشنامه های زیادی برای نظم بخشی وجود دارد اما اگر مروری بر سیر تبلیغات در ایران بیاندازیم به سرعت متوجه می شویم که نگاه دولتمردان به تبلیغات نیز در طول این سالها تغییرکرده است. امروز نهادی مثل صداو سیما به این نتیجه رسیده است که برای تحقق اهداف خود باید دست همکاری و همیاری افراد و آژانس های تبلیغاتی که قلبشان سرشار از بهبود وضعیت تبلیغات در ایران است را از نزدیک و رودررو فشرد چرا که همه قلبها در همه سینه ها برای ایران می تپد.
شما چه فکر می کنید؟ به نظر شما معضل اصلی خط مشی پژوهان چیست؟ چه کار کنیم که مثل تبلیغات چی ها فعال تر و خوشحال تر باشیم؟