چند وقتی است که قصد آن را داشتم تا در باب «سکوت جامعه دانشگاهی» در برابر پویایی پدیده های مورد مطالعشان در جامعه مطلبی بنویسم. مخاطب اصلی این نگاشت با توجه به شناخت کم و نسبی بنده، به طور اخص دانشجویان، محصلان، استادان، و اعضای هیئت علمی رشته های علوم اجتماعی بالاخص خط مشی گذاری عمومی و مدیریت است.
اعتقاد دارم که دولت-ملت ایران در طول تاریخ به طرق مختلف هزینه های فراوانی را برای آموزش و پرورش ایشان هزینه کرده تا بتوانند به واسطه آنان کیفیت زندگی را در این سرزمین بالا برده و مشکلات و موانع موجود بر سر راه توسعه را مرتفع کنند. اما به نظر می رسد که حتی با معیار پایان هر رساله، حل یک مشکل، فاصله ای عمیق بین وضع موجود و مطلوب وجود دارد. بنابراین دلخوری های به حق جامعه از دانشگاهیان نه تنها کم نیست بلکه رو به افزایش نیز است. ترسم این است که شهرت ایرانیان بابت علاقه آنها به علم آموزی خدشه دار شده و نسل های بعدی، ارزش کمتری را برای آن قائل شوند. برای نمونه حتی فلسفه وجودی دانشکده ای چون دانشکده مدیریت دانشگاه تهران مورد سوال قرار گرفته است! آیا جامعه ی دانشگاهی بی کفایت است یا اینکه ساکت است؟ بنده اعتقاد دارم که جامعه دانشگاهی ایران نه تنها بی کفایت نیست بلکه به توجه به علل زیر تصمیم گرفته است که در برابر رخدادها و مسائل مورد توجهش سکوت کند.
- دانشگاهیان، گرفتار، خسته و ناامید هستند؛ مشکلات اقتصادی بر کسی پوشیده نیست، سیاستهای کلان اقتصاد مقاومتی نیز برای برون رفت از مسائل اقتصادی گریبان گیر مردم اتخاذ شده است. مسائل اقتصادی موجب شده که حتی دانشجویان دکتری که به صورت روزانه باید مشغول به مطالعه و پیگیری مسائل پژوهشی باشند، زمان خود را با کار غیر پژوهشی پر کنند. به عبارت دیگر خستگی ناشی از گرفتاری های شخصی موجب شده تا نتوانند پژوهشهای مناسبی را ارائه کنند. برخی گفته ها نیز حکایت از ناامیدی می کند؛ این استیصال از حل مشکلات آنان و حتی مسائل کشور موجب شده که به راه های دیگری خود را مشغول کنند.
- عرصه گفتمان عمومی بسیار محدود و تنگ است؛ عرصه عمومی برای گفتمان و مشارکت جامعه برای حل مشکلات با دولت محدود است. گفتنی است جامعه و دولت، هر دو در پرورش دانشگاهیان نقش عمده ای دارند، ولی برداشت از این محصول مشترک به دلایل مختلف صورت نمی گیرد. درنتیجه دانشگاهیان، چون گوشی برای شنیدن حرفهای خود نمی بیند، ترجیح می دهد تا سکوت اختیار کند. اما لازم به ذکر است که دانشگاهیان به خصوص در رشته های علوم اجتماعی به دلیل تفاوت در مورد علائق و نیز ذهنیت های متفاوت از یک پدیده ذهنی، ارتباط مناسبی با یکدیگر برقرار نمی کنند تا در مورد آن گفتگو کنند. در پیگیری پژوهش ها، دیگران را رقیب خود تلقی می کنند و نظرات خود را از سایرین پنهان کاری می کنند. به نظر می رسد که تحمل آنان در برابر شنیدن نظرات غیرهمسو پایین است.
- دانشگاهیان در برابر مشکلات جامعه، مسئولیت پذیر نیستند؛ شاید مهم ترین شکایت جامعه از دانشگاهیان توقع بیش از اندازه و خودبزرگ بینی آنان باشد. گاهی اوقات به نظر می رسد که دانشگاهیان موفقیت خود را در این عرصه تنها معطوف به تلاش فردی می دانند و مجموعه ای از عوامل بیرونی که سرنوشت آنان را رقم زده را نادیده می گیرند. اعتقاد ندارم که نرخ فرار مغزها تنها به دلیل محدود بودن مجال عرض اندام دانشگاهیان باشد؛ گاهی دانشگاهیان از فرصت کسب مدارج تحصیلی و موقعیت شغلی استفاده می کنند تا سکوی پرتابی برای پیگیری اهداف و منافع فردی خود باشد؛ و یادشان می رود که اگر کودکی در ایران مجال آموزش پیدا نکرد، به این دلیل است که این فرصت به وی داده شده است.
شما چه فکر می کنید؟
Sapere aude!
ناشناس
عرصه گفتمان عمومی بسیار محدود و تنگ است
به نظر من مهم ترین دلیل همینه. سانسور و فقدان مشارکت جدی باعث خستگی و نا امیدی و در نهایت بی تفاوتی نسبت به مسائل جامعه و در نهایت توجه بیش از حد به منافع شخصی میشه چون بلخره انرژی باید یک جا صرف شه دیگه…..
سعیده
عرصه گفتمان عمومی بسیار محدود و تنگ است
به نظر من مهمترین مساله این مورد است. فقدان مشارکت و به کارگیری ایده های دانشگاهیان در حوزه اجرا به خصوص در حوزه علوم انسانی باعث بی انگیزگی، نا امیدی و در نهایت بی تفاوتی این قشر نسبت به مسائل جامعه می شود و در نهایت اخلاق کاری آنها برچسب منفعت طلبی و خودخواهی می خورد که این رفتار دور از انتظار هم نیست. بحث بر درست و غلط بودن “دانشگاهیان در برابر مشکلات جامعه، مسئولیت پذیر نیستند؛” این ویژگی نیست بلکه بحث من در مورد این است که به این فکر کنیم که این بی مسولیتی ناشی از چیست.