در همان سالی که متولد شدم، فوکویاما – تحلیل گر و مفسر بنام سیاسی – مقاله ای تحت عنوان «پایان تاریخ؟» نوشت و اشاره کرد که با سقوط کمونیسم در کشورهای اروپای شرقی، ایدئولوژی لیبرال دموکراسی توانست بر سایر ایدئولوژی های رقیب پیروز شود (1). اگرچه امروزه گویا نظر خود را تعدیل کرده اما فارغ از نگاه فوکویاما، ایدئولوژی ما ایرانیان چیست؟ ما چطور دنیا را می بینیم، چطور تفسیرش می کنیم و چطور راه خود را انتخاب می کنیم (2)؟
فارغ از طبقه بندی هایی که عالمان سیاسی برای مطالعه ایسم ها یا به عبارت دیگر ایدئولوژی ها (از لیبرالیسم تا کمونیسم و از سوسیال و نئولیبرالیسم تا فاشیسم و فمینیسم و انویرومنالیسم) ارائه نمودند، کتابی خواندم به نام «ایدئولوژی و رفاه» از گری تیلور که ردپای ایدئولوژی ها را در نقش دولت و خصوصیات خط مشی های اقتصادی و اجتماعی با مطالعه موردی کشورهای انگلستان و امریکا بررسی کرده بود (3). وی با این کار در نظر داشت تا تفاوت و تاثیر ایدئولوژی ها را از یکدیگر تمییز داده و بگوید که چگونه آنها حتی در نظامی مانند حق بیمه بیکاری نیز با یکدیگر تفاوت دارند. خارج از اینکه نکته خاصی از کتاب دستگیرم نشد اما سعی کردم به روش خودم ایدئولوژی را معنا کنم.
بیایید این واژه سخت و دهن پرکن – ایدئولوژی – را کنار بگذاریم و به عبارت «اصل مطلب» فکر کنیم. حالا فهم خودم را با گفتن اصل مطلبِ ایدئولوژی ها به شرح ذیل می دانم:
- لیبرالیسم (Liberalism): آزادی فردی برای بیشینه کردن نفع شخصی
- محافظه کاری (Conservatism): ثبات برای حفظ نظم اجتماعی
- سوسیال دموکراسی (Social Democracy): برابری برای حفظ نظام سرمایه داری
- نئولیبرالیسم (Neo-liberalism): همان لیبرالیسم است که کمی افکارشان را تعدیل کرده اند اما اصل مطلب همانی است که گفتم.
- راه سوم (Third way): توانمندسازی افراد برای ایجاد اعتدال بین لیبرالیسم و سوسیالیسم
- مارکسیسم (Marxism): عدالت اجتماعی برای ایجاد جامعه برابر
- فمینیسم (Feminism): برابری جنسیتی برای ایجاد جامعه برابر
- سبزها (Environmentalism): زمین مهم تر از سود و پول است.
حالا که اصل مطلب ایدئولوژی ها را باهم مرور کردیم، به شخصه نمی توانم به این جمع بندی برسم که یکی از آنها برای ما پررنگ تر از بقیه ست و ردپای آن را در خط مشی ها و تصمیمات دولتی مان می توانیم رصد کنیم (4). نه اینکه دوره ایدئولوژی بسر آمده که به نظرم این حرف درستی نیست؛ کشور ما، یک کشور سیاست زده است و سیاستش بر تمام عرصه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن سایه افکنده اما سوال اینجاست که چطور ما، خود را دانشجویان خط مشی گذاری و یا تحلیلگران خط مشی عمومی می دانیم ولی نمی دانیم یا نمی پذیریم که کدام ایدئولوژی، چارچوب باورهای نظام فکری ما را تشکیل می دهد؟ فقط تو رو خدا نگویید که ما عملگرا هستیم (Pragmatism) هستیم چون آن وقت از شما خواهم پرسید که نفع شما چیست که این خط مشی های زیبا را با آن ارزیابی کرده و پیشنهاد داده اید.
- کتاب Politics از Andrew Heywood، صفحات 64 و 65 که به شدت برای کسانی که می خواهند علم سیاست را خلاصه یاد بگیرند، توصیه می کنم
- بهترین تعریف ایدئولوژی از استاد راغفر در گفتگویی برای راهنمایی رساله ام
- ترجمه حسین محققی کمال و مهدی نصرت آبادی از انتشارات جامعه شناسان که بنظرم ترجمه ش روان بود اما کمی ایرادات نگارشی داشت و اینکه گویی مولف یک حرف را خیلی بسط داده بود اما نکته جالب این کتاب برای من این بود که سیاستمدارها یا احزابشان خیلی رو راست و رک و پوست کنده حرفشان را می زنند مثلا می گویند بله ما به نظام طبقاتی اعتقاد داریم و باید هم همینطور بماند حالا مقایسه کنید با عالمان علمی و سیاسی ما.
- خداوکیلی ما در رشته سیاست و خط مشی عمومی و مدیریت دولتی برای شناخت خودمان و جامعه مان و طرز فکرمان و فرهنگمان و ایدئولوژی مان خیلی کم گذاشتیم