بدترین اتفاقی که برای یک اجتماع میتواند رخ دهد، فرو ریختن حیا است. تفاوتی ندارد درباره چه نوع اجتماعی صحبت میکنیم؛ از خانواده گرفته تا جامعه بین الملل، اگر حیا بریزد، دیگر هیچ چیزی مثل قبل نخواهد بود. به نظر میرسد که امروزه بسیاری از دولتها و کشورها با سرعت بسیاری به سمت بیحیایی درحرکتند. وضعیتی که با شنیدن برخی از تصمیمات و برنامههای ایشان، ممکن است روزها و ماهها از شنیدن آن حیرت زده شویم. برای اینکه منظور خود را درباره دولتهای بیحیا بیان کنم، بیایید وضعیتی را تصور کنیم که کودکی رفتار نامطلوبی را از نظر والدین انجام میدهد. طبیعتا والدینش، او را سرزنش کرده و به او می گویند حیا کند! به عبارت دیگر با این گفتار اعتراضی از او میخواهند تا ملاحظه کرده و از رفتاری که بروز داده است، خجالت زده و شرمسار باشد. در هر صورت کودک بعد از شنیدن این خطابه ممکن است دو رفتار در پیش بگیرد. در حالت نخست، او ممکن است با عصبانیت محیط را ترک کند یا در همان جا اخم کرده یا حتی گریه کند. این حالت بهترین حالت است و فکر میکنم او واقعا از کرده خود شرمسار شده باشد. اگرچه ممکن است بعدها نیز رفتار موردنظر والدینش را انجام ندهد اما احتمال تکرار همان رفتار کمتر خواهد بود.
در حالت دوم، کودک ممکن است پیام اعتراضی والدینش را نادیده بگیرد، یا حتی به رفتار غلط خود ادامه دهد، هرچند که آنها چندین بار به او گوشزد کنند تا رفتار خود را اصلاح کند. کنترل این حالت برای والدین بسیار سخت خواهد بود. حتی ممکن است از این کار شگفت زده شده و آنها به جای کودک شرمسار شوند و اعتراض خود را خاموش کنند. در این حالت ممکن است دو وضع جدید حاکم شود. در وضعیت اول ممکن است کودک بعدها به رفتار خود فکر کرده و از کرده خود پشیمان شود یا اینکه به صورت پنهانی به رفتار غلط خود ادامه دهد. در این وضعیت نیز نتیجه نسبتا مطلوب از نظر والدین ایجاد خواهد شد. اما ممکن است این اتفاق هیچ گاه رخ ندهد، این وضعیت که بنده آن را وضعیت دوم یا بیحیایی میدانم زیرا ممکن است فضای حاکم بر روابط میان والدین و کودک را متفاوت کند. در این وضعیت، کودک دیگر از کردار خود پشیمان نیست و آزادانه بر رفتار غلط خود ادامه میدهد. به عبارت دیگر حیا از نظر کودک معنایی ندارد و حتی ممکن است از نظر او، رفتار نامطلوبی جلوه نکند. در این وضعیت والدین نوعی رفتار خودخوری پیش خواهند گرفت و هر بار با دیدن کودک خود، صفت گستاخ را در زیرلب یا به روشنی به وی نسبت خواهند داد. روابط در چنین خانوادهای مضمحل خواهد شد و دیگر به شکل قبل نخواهد بود. با گذشت زمان فاصله میان والدین و کودک بیش از پیش خواهد شد و در نهایت این خانواده خواهد بود که معنای خود را از دست میدهد.
روابط میان دولت و ملت نیز ممکن است به وضعیت بیحیایی برسد. در چنین وضعیتی دولت دیگر هیچ ابایی ندارد تا تصمیمات و خطمشیهای نامطلوبی به کار بگیرد؛ حتی ممکن است به آن تصمیمات و رفتارها، مشروعیت رسمی داده و آنها را قانونی کند! در این وضعیت جامعه نیز مانند والدینی صبور از رفتار کودک بسیار ناراحت شده و گهگاهی زیرلب (در شبکههای اجتماعی) و یا آشکارا (در خبرگزاریها و بیانیههای نهادها و سازمانهای رسمی) غرولند کند. اگر دولت بر رفتار نامطلوب خود پافشاری کند، انتظار میرود که دیگر جامعه او را همراهی نکرده و مشارکت جامعه با تصمیمات دولتی به کمترین حد خود برسد. بدیهی است در اینجا سطح اعتماد عمومی به شدت کاهش مییابد.
به نظر شما با یک کودک بی حیا باید چه رفتاری داشته باشیم تا بتوانیم او را به مسیر مطلوبمان هدایت کنیم؟ با یک کارگزار یا سازمان گستاخ چطور؟
پ ن: نمونه چنین تصمیمات و خطمشیهایی فراوان است، شاید دوبرابر تعداد سطور این نوشته، از غرب در امریکا تا شرق در چین.