نوشتهای که میخوانید ترجمهای از مقاله «قرارداد، عشق و ساخت شخصیت»[1] از متیو کرنسون[2] است که پاسخی به مقاله اوریون وایت[3] با عنوان «تغییر اجتماعی و انطباق اداری»[4] بود. هر دوی این مقاله در کتاب فرانک مارینی[5] برای مستندسازی اندیشهها و گفتوگوها در نخستین کنفرانس مینوبوروک[6] در سال 1968 جمع آوری و منتشر شد.
این مقاله را فارغ از نگاه و تاثیر کنفرانس مینوبوروک بر توسعه رشته علم اداره امور عمومی ترجمه کردم؛ زیرا حاوی یک نکته اساسی است که دانشمندان علوم سیاسی و اداره امور عمومی کمتر پی آن را گرفتند. کرنسون تقابل سیاست قرارداد که بنیان سیاستهای امروزی برای کشورها را تشکیل میدهد با سیاستی بنام عشق را به تصویر میکشد. از آنجا که انتخاب هر سیاست بر شخصیت ما تاثیر میگذارد و احتمالا آن را نیز شکل میدهد، پس بهتر است با توجه به مشکلات زمانه خود، این بار سیاست عشق را انتخاب کنیم.
قرارداد، عشق و ساخت شخصیت
مقاله اوریون وایت[7] حدودا در زمان برگزاری اجلاس حزب دموکرات[8] به دستم رسید و اعتراف میکنم که آن را اولین بار درخلال (پخش) پیام بازرگانی خواندم که تلویزیون در حال پوششی از اتفاقاتی در شیکاگو بود. اجلاس، اعتباری برای کارش بود. درست بعد از خواندن اینکه انقلابِ ارتباطات به نقاب برداشتن بیرحمانه از نهادهای امریکایی کمک کرده بود، نگاهمو بالا گرفتم تا خبرنگاری را ببینم که در کف مجمع بیرحمانه نقاب برخی از تلاشهای پشت صحنه را بر میداشت تا نظم جاری اجلاس را به سخره بگیرد. بیشتر عصر آن روز به همین صورت سپری شد و اخبار تلویزیون، محتوای تصویری را نیز برای مطالعه مقاله وایت فراهم مینمود. امیدوارم که اظهاراتم، نکاتی را برجسته کنند که او طرحریزی کرده بود و تعدادی از پیامدهایی را پیشنهاد دهند که فکر میکنم هم برای مطالعه و هم برای عملیات بوروکراسیهای دولتی مفید باشند. اظهارت من، همانهایی هستند که وایت عمیقا به آنها فکر کرده بود.
سیاست قرارداد
اول از همه، به من اجازه دهید تا چیزی را در رابطه با ماهیت آن تغییرات سیاسی ممکن بگویم که وایت آنها را مشخص کرده و برچسب زده بود. او از بلاتکلیفی موقعیت حاضر به ما گفته بود و دو روند جایگزینی را توصیف کرده بود که احتمال داشت تا اولی یا دومی یا ترکیبی از آن دو به سرعت و در نهایت در نظام سیاسی امریکا توسعه و گسترش یابد. یکی از این گرایشهای سیاسی نوظهور – سیاست قرارداد – است که به عنوان انشعابی فلسفی و تجربی از نظام اقتصادی رقابت آزاد توصیف میشود. در نگاه وایت، سیاست قرارداد، مفاهیم خودمختاری فردی و ارتباطات خاص و مذاکره شده بین افراد را ترویج میکند. من اضافه میکنم که آن، واکنشی را – نه فقط مرد اقتصادی بلکه مرد بوروکراتیک را – به زمان مشکلات به تصویر میکشد. در واقع، آن ممکن است همان بوروکراسی های مدرنی – هم دولتی و هم خصوصی – باشد که در جایی نزدیک به خاستگاه این گرایش سیاسی تکیه کرده است.
همانطور که وایت توصیف میکند، همه انواع این پدیدهای که من آن را با سیاستِ قرارداد پیوند میزنم، پیشنهاد میکنند که یک چیزهایی وجود دارد که اساسا در این رویکرد سیاسی غیررقابتپذیرند. نمایندگان و معرفهای آنها، کاوش برای حداکثرسازی سود را منکر میشوند و علت ثبات اجتماعی («قانون و نظم»[9]، برای استفاده از شعار رایج امروزی) را به عهده می یرند. آنها برای نوعی از خودمختاری فردی آرزومندند که ما آن را به بازار آزاد مرتبط بدانیم، ولی آنها به راحتی عدم قطعیت یا ساینده بودن رقابت در بازار آزاد را نمیپذیرند. نشان این گرایش سیاسی، اولویت برای انزوای اجتماعی و شخصی[10] است: میلی که نباید اذیت، آشفته، ناراحت، یا حتی هیجان زده شود. امروزه این میل و گرایش در طبقات پایینتر از میانی جامعه امریکایی بیشتر مشهود است. و من فکر نمیکنم که این قضیه کاملا تصادفی باشد زیرا که بسیاری از ناظران چیزی شبیه به آن را در سطوح پایینتر از میانی در سازمانهای بزرگ و بوروکراتیک دریافتهاند.
برای مثال ماکس وبر، درباره انسداد عقلانیت بوروکراتیک در مقامات متوسط[11] صحبت میکند که برای مدت مدیدی در خدمات شهری کار کردهاند و این قانون از ایشان در سنین پیریشان حمایت و ضمانتی را برای حذف خودسرانه آنها فراهم می کند. زمانی که آنها این حمایتها را بدست میآورند، میزان وابستگی خود به ارشدهای بوروکراتیکشان را کاهش میدهند. این مثال، همانطور که وایت از افزایش خودمختاری فردی بحث میکند، نوعی از برابرسازی قدرت را نیز نشان میدهد.
حتی مقایسه جسورانهتری نیز میان سیاست قرارداد و توصیف میشل کروزیه[12] از انزوای اقشار[13] در سازمانهای بوروکراتیک میتوان داشت. کروزیه اشاره میکند به این که بوروکراتهای سطوح میانی و پایینتر، راههایی را از طریق تفسیر خشک قواعد رسمی و بوروکراتیک (برای مثال قواعد ارشدیت) مییابند تا خودشان را از دخالتهای ارشدهایشان حفظ کنند. این موانع رسمی در بکارگیری قدرت اختیار برای ارشدها به کارگزاران کمک میکند تا خود را از شر جستوجو برای حمایتهای غیررسمی رها کنند که توسط همپایههایشان فراهم میشود. نتیجه، همانطور که کروزیه آن را تشریح میکند، به طور قابل توجهی شبیه به سیاست قراداد میشود: کاهش در ارتباطات پراکنده و غیررسمی میان کارکنان همقطار، افزایش خودمختاری فردی و رواج روابط اجتماعی خاص و محدود و نیز برابرسازی قدرت میان ارشدها و زیردستها. بنابراین من فکر میکنم که این موقعیت بوروکراتیکی که کروزیه آن را تشریح نمود، از طریق یک خشم[14] یا نفرت عمومی خاص شکل مییابد. به عبارت دیگر، انزوای اقشار، یک جامعهی تندمزاج[15] را میسازد.
به طور خلاصه، من استدلال میکنم که همگرایی منطقی میان سیاست قرارداد و سیاست بوروکراسی امروزی وجود دارد. همچنین همگرایی تجربی نیز میان دو پدیده وجود دارد. حتی در میان انعطافناپذیرترین کارگزارانِ سیاست قرارداد، افرادی وجود دارند که عضو اتحادیههای امروزیِ کارکنان در بخش دولتی هستند. هدفشان، اگر من به درستی آنرا تفسیر کنم، محافظت و دور کردن خودشان هم از اربابرجوعشان و هم از ارشدان بورروکراتیکشان است. پلیس شهر نیویورک، انرژی سیاسی خود را به کار میگیرد تا اعضای هیات شورای شهر[16] و ماموران عالی رتبهیشان را تحت تاثیر قرار دهند تا آشکارا به شهردار لیندسی[17] و ماموران وی بیاعتنایی کنند. زیرا آنها احساس میکنند که باید دپارتمان را از مداخلات سیاسی حفظ کنند. نمونههای دیگری از انواع دیگر سازمانهای عمومی، زمینههای مشابهی را نشان میدهند. نکته به سادگی این است: سیاست قرارداد، همانطور که اوریون وایت آنرا مشاهده نمود، ممکن است در بخشی به عنوان تعمیمِ[18] سیاست بوروکراتیک (یا شاید سیاست فرابوروکراتیک[19]) تفسیر شود. همانطور که امریکاییهای بیشتر و بیشتری به سطوح میانی و پایینتر در سازمانهای بزرگ بوروکراتیک جذب میشوند، بیشتر و بیشتر، سیاست امریکایی در الگوی بوروکراتیک همگون میشود. چیز مهمی که لازم است تا ملاحظه شود، این است که بوروکراسی صرفا به وجود چنین طبع سیاسی[20] پاسخ نداده است، بلکه ممکن است به خلق آن طبع کمک کرده باشد.
سیاست عشق
اکنون، وضع گرایش سیاسی دیگر چطور است: سیاست عشق؟ خیلیها نگرانیشان را درباره حامیان گوناگون این گزینه سیاسی دیگر گفتهاند: هیپیها[21]، یپیها[22]، و باقی آنها، که من اظهاراتم را خلاصه میکنم.
نخست، من مایلم مفهوم اوریون وایت از این نگرش سیاسی را بازپردازی کنم. برای من به نظر میرسد که سیاست عشق در اعتقاد به خوبی ذاتی نوع انسانی بنیان نهان نشده است، بلکه بر روی اعتقاد راسخی است که آدمها فطرتا شکلپذیرند[23]. ارزشهای آنها، عواطفشان و رفتارهایشان مفروض است که با نهادهای اجتماعی و سیاسیشان شکل میگیرد. نهادها را تغییر دهید، اختلاف نظرها میرود و شما آدمها را تغییر خواهید داد. برای مثال، ماشین جنگی را رها کنید، خواهید دید که آدمها از جنگ طلبی دست میکشند. من فکر میکنم که پیروان سیاست عشق، رابطه نزدیکی را میان نهادهای سیاسی و شخصیت انسان میبینند.(پیروان سیاست قرارداد، راههایی را جست و جو میکنند تا این رابطه را قطع کنند). ایده این است که بودن و بایسته بودن چنین رابطهای جدید نیست. در حقیقت باستانی است. یونانیان به نظر میرسد که چنین رابطه نزدیکی را دیدهاند. یک شهروند معمولی که از عضویت در یک اجتماع سیاسی محروم میشود، از فردیت[24] محروم شده است. اگر او نمیتوانست یک حیوان سیاسی باشد، پس او تنها یک حیوان است. بنابراین قابل فهم است که یونانیان پیوستهای عاطفی را با اجتماعاتشان شکل دادند. ولی به اندازه کافی غریب است که این وفاداری عاطفی در پیوند با وقوع زیاد و تکان دهندهی خیانت پدیدار شد. برای مثال، هردوت به یونانیان زیادی استناد میکند که در طرف پارس علیه شهرهای وطنشان جنگیدند و تنها خیانت وجود نداشت بلکه ترور، انقلاب و همه نوع پیمان شکنی وجود داشت. آنچه که یونیانیان به کار گرفتند، صرفا سیاست عشق نبود، ولی سیاست عشق-نفرت بود. معتقدم که ما ممکن است احیای چنین سیاستی را امروز ببینیم.
فردی که اعتقاد دارد که رخدادهای سیاسی به طریقی محدود به رفتار خودش است احتمالا زندگی سیاسی طوفانی خواهد داشت. او از نظر عاطفی احساس میکند که به یک نظام سیاسی پیوند خورده است اما در همان حال امکان شکل گیری نفرت شدیدی در او نیز وجود دارد. او سیاست را به عنوان خیابانی برای تحقق ارضای خواستههای خود میبیند، ولی ممکن است تهدیدی برای خودتخریبی خود نیز باشد. برای او، سیاست صرفا به عنوان یک فعالیت ابزاری نگاه نمیشود. سیاست برای او یک عمل احساسی – تقریبا هنری – است که با آن میتواند شخصیت خودش را قویتر کند، بروز دهد و حتی تغییر دهد.
من فکر میکنم که پیامد اداریِ سیاست عشق در تغییر در اهمیت مشارکت است. مشارکت فقط وسیلهای نیست که مردم از طریق آن بر سیاست تاثیر بگذارند، بلکه راهی برای سیاست است که بر مردم اثر بگذارد. بسیاری از شهروندان، کنش سیاسی را به عنوان ابزاری صِرف برای اثرگذاری بر خطمشی عمومی درنظر نمیگیرند. حتی زمانی که موفقیت کمی در اثرگذاری بر خطمشی عمومی یا بهبود اثربخشی دولتی وجود دارد، آنها بر اقدام خویش پافشاری میکنند. من فکر میکنم که دلیلش این است که این خطمشیها یا برنامهها نیستند که آنها میخواهند بر روی آنها تاثیر بگذارند بلکه بر روی خودشان هستند (که میخواهند اثر بگذارند). کنش سیاسی به عنوان یک سازنده شخصیت درنظر گرفته میشود. لازم نیست برای پی بردن به این دیدگاه، به خیلی دور برای مثال به چپ جدید[25] یا خشونت طلبان سیاه پوست[26] نگاه شود. عقلانیت مشارکتی در برنامه فقرزدایی[27] عامل قدرتمندی از آن را دربردارد. مشارکت حداکثری ممکن مطلقا به عنوان وظیفه آدمهای خوب مطرح نیست، بلکه وسیلهای است که با آن آدمهای خوب میتوانند شکل بگیرند.
نتیجه بوروکراتیک این نقطه نظر کاملا مشخص نیست. اما من حدس میزنم که تقاضا برای نوع احساسی از این مشارکت منجر به تمرکززدایی اداری شود. هربرت کافمن[28] این تمایل به تمرکززدایی را مورد بحث قرار داده است، و من خواندن این مباحثه را به شما پیشنهاد میکنم[29]. ولی اگر این حرکت به سوی تمرکززدایی صورت بگیرد، فکر میکنم که برای خیلی از ما آشنا نباشد. تا اکنون که ما تمایل داشتهایم تا تمرکززدایی اداری و سیاسی را به عنوان یک نوعی از ویژگیهای سیاسی ببینیم. اکنون که این نوع احتمالا دارد از بین میرود. تمرکززدایی برای مثال حداقل در اذهان بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی با تصمیم گیری تدریجی[30] ارتباط دارد. شخصیت گسیختهی سیاست امریکایی به عنوان مانعی برای پرشهای بزرگ و روبه جلو در ایالات متحده دیده میشود. ما تصمیمات «کوچک» اخذ میکنیم و از حرکتهای رادیکال نسبت به روال کار کنونی اجتناب میکنیم. ولی در یک رژیمی که با سیاست عشق شخصیتش شکل گرفته است، تمرکززدایی و تدریجیگرایی احتمالا بتوانند راه خودشان را بروند. همان انگیزههایی که منجر به تمرکززدایی در این مورد شده بود، باعث دور شدن از تدریجیگرایی میشود یا حداقل به سوی نظم دیگری از تدریج[31] میرود. تمایل به کنش سیاسی نمادین یا احساسی احتمالا اولویتی را برای ابتکار رادیکال و قابل توجه سیاسی موجب شود. به طور خلاصه، نوعی از اداره که من تحت سیاست عشق آن را پیشبینی میکنم، تصمیم گیری از طریق نمایش پروژه[32] است: حرکتهای رادیکال اما در مقیاس کوچک.
اداره امور عمومی و ساخت شهروندان
فکر میکنم که هم سیاست قرارداد و هم سیاست عشق، کانون جدیدی را برای مطالعه در اداره امور عمومی پیشنهاد میکنند. تا اکنون، دانشجویان بوروکراسی اداری خودشان را مشغول توضیح این کردهاند که چرا بوروکراتها همانطور که الان هستند، رفتار میکنند. آنها توجه نسبتا کمی به نتایج کنش اداری در شرایط تاثیر بر روی شخصیتها و نگرشهای شهروندان کردهاند. پیش فرضهای سیاست عشق میتواند توجهات را به این نتایج به صورت دقیق جلب کند. و سیاست قرارداد ممکن است یکی از آن نتایج باشد: مسالهای که در آن تجربه عامه (از تعامل) با سازمان بوروکراتیک ممکن است به شکل گیری طبع عمومی کمک کند. اداره امور عمومی صرفا ابزاری برای اجرای خطمشی عمومی نیست، بلکه تعیینکننده راهی است که در آن عامه، دنیا را – به خصوص دنیای سیاسی–و جایگاه خودشان در آن را میبینند. رابطه میان عملیات هرروزه بوروکراسیهای عمومی و بنیادهای نظم سیاسی ممکن است نزدیکتر از آنچه که ما فکر میکنیم باشند. شاید ما باید توجه بیشتری به آن روابطی کنیم که دانشجویان اداره امور عمومی به طور سنتی دارند. ما باید دریابیم که برای مثال چگونه عملیات آژانس های رفاه[33] بر نگرشهایی تاثیر میگذارند که دریافتکنندههای رفاه نسبت به مقامات دولتی و خودشان دغدغه دارند. ما باید بدانیم که چگونه فعالیتهای دپارتمانهای پلیس بر عقایدی تاثیر میگذارد که مردم درباره اختیار دولتی و کاربرد آن دارند. کوتاه سخن اینکه خیلی مهم است تا درک کنیم که چگونه شهروندان از طریق مواجهههایشان با اختیار اداری[34] تغییر کردهاند.
[1] Contract, love, and character building
[2] Matthew A. Crenson
[3] Orion F. White, Jr
[4] Social change and administrative adaptation
[5] Frank Marini
[6] Minnowbrook
[7] Orion White
[8] Democratic convention
[9] Law and order
[10] Social and personal insulation
[11] Average official
[12] Michel Crozier
[13] Strata isolation
[14] Belligerence
[15] Testy sociey
[16] Civilian Review Board
[17] Mayor Lindsay
[18] Generalization
[19] Postbureaucratic politics
[20] Political temperament
[21] Hippies
[22] Yippies
[23] Malleable
[24] selfhood
[25] New left
[26] Black militants
[27] Poverty program
[28] Herbert Kaufman
[29] Kaufman, H. (1969). Administrative decentralization and political power. Public administration review, 29(1), 3-15.
[30] Incremental decision making
[31] Increments
[32] Demonstration project
[33] Welfare
[34] Administrative authority