شاهنامه، کتابی است که روایتگر سرگذشت تاریخی یک ملت است؛ می دانیم که در آن درباره فرهنگ و جامعه ایرانیان، نحوه حکومت داری، روابط بین دولت و جامعه ابیاتی آمده است. بررسی، تحلیل و تفسیر این کتاب خود می تواند پاسخ بسیاری از سوالات ما را در حوزه های مذکور ارائه کند. برای مثال قبلا گفته بودم که مهم ترین علت مسائل امروز جامعه ما، عدم شایستگی برخی از مدیران است. فردوسی در شاهنامه در بخشی از داستان «پادشاهی کیخسرو شصت سال بود»، به چهار بعد از شایستگی مدیران اشاره کرده است.
سزد گر گمانی برد بر سه چیز
کزین سه گذشتی چه چیزیست نیز
هنر با نژادست و با گوهر است
سه چیزست و هر سه به بند اندرست
هنر کی بود تا نباشد گهر
نژاده بسی دیده ای بی هنر
گهر آنک از فر یزدان بود
نیازد به بد دست و بد نشنود
نژاد آنک باشد از تخم پدر
سزد کاید از تخم پاکیزه بر
هنر گر بیاموزی از هر کسی
بکوشی و بپیچی ز رنجش بسی
ازین هر سه گوهر بود مایه دار
که زیبا بود خلعت کردگار
چو هر سه بیابی خرد بایدت
شناسنده نیک و بد بایدت
چو این چار با یک تن آید بهم
براساید از آز وز رنج و غم
مگر مرگ کز مرگ خود چاره نیست
وزین بدتر از بخت پتیاره نیست
به نظر شما آیا ابعاد شایستگی مدنظر فردوسی امروز هم قابل استفاده هستند؟ آیا باید تغییر یابند؟ شما چه ابعادی را مناسب میدانید؟
بابک
اگه ابعاد شایستگی رو با خط کش فردوسی تراز کنیم یا بهتره بگم با دید فرزانگی اجدادمون (چرا که باید گفت تک تک پند و حکایات شاهنامه ریشه در باورای نیاکانمون داره)، اینکه عقل/خرد و هنر (تخصص و تجربه) هنوز هم قابل استفاده است؛ بله !(دو مورد دیگه که نژاد و سرشت هست جای بحث دیگری است) این که نتیجه بخش خواهد بود؛ قطعا خیر! چراکه به باور من در جامعه امروز هم ردگی و هم ترازی و نزدیک بودن خرد حاکمان/ مدیران به بدنه جامعه و یا سازمان اثر بخشی را بیشتر میکنه، چرا که همه ما، مدل هایی در تاریخ به یاد داریم که خرد حاکمه فراتر از بدنه، و یا خرد مدیر و یا حاکم بسیار پایین تر از بدنه جامعه/ سازمان بوده، آیا هر دو به اثر بخشی پایدار رسیدند؟