طاعون، نام رمانی است که آلبر کامو در سال 1947 به رشته تحریر در آورد. بیماری که در تنها در سده 1300 میلادی، باعث مرگ یک سوم جمعیت ایران شد. کامو با اقتباس از همین بیماری، به شرح داستانی میپردازد که در شهر اران در الجزایر روی داد. او با ذکر جزئیات و شخصیت پردازیهای که با صراحت قلم و ظرافت ادبی بینظیرش همراه است، داستانی را نقل میکند که بیشباهت به رزوگار کرونایی ما نیست. کرونایی که بعد از وارداتش از چین، جان بیش از هزاران ایرانی تا امروز گرفته و میلیونها هموطن را عزادار و با مشکلات اقتصادی و اجتماعی بیشتری مواجه ساخته است و همچنان با شتاب بیشتر به پیج بعدی خود میتازد. در این نگاشت قصد دارم نظر و مقایسهی کوتاهی درباره رمان طاعون در اران و کرونا در ایران بیان کنم. کتابی که از کامو خواندم، ترجمه ای است از آقای رضا سید حسینی از انتشارات نیلوفر که انصافا نثرروانی را دارد.
اران پیش از طاعون
آلبر کامو، شهر اران را به خاطر موقعیت و ویژگیهای خاص جغرافیایش، زیبا تصور نمیکند اما صرفا داشتنِ چشماندازهای بصری زیبا را نشانه شناخت یک شهر نیز نمیداند: «راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار میکنند، چگونه عشق میورزند و چگونه میمیرند». او درباره اران میگوید که شهروندانش پیش از اپیدمی طاعون به پول و تجارت علاقهمند بودند و دادوستد را بر همه چیز مقدم میپنداشتند. کامو، به زیرکی این ویژگی را یکی از از خصایص همه شهرهای معاصر و حتی امروزی میداند. همانطور که دلالی تنها و البته سودآورترین شغل برای مردمان ماست: دیروز مسکن بود، بعد خودرو شد، تا چند وقت پیش بورس و امروز هم رمزارز؛ در کنار این موارد، خرده تجارتهایی نیز در فروشگاههای اینترنتی انجام میدهیم که یا وارده از چین و ترکیه بوده و یا به صورت زیرپله مزین به برند ملی است.
راه ساده برای آشنایی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار میکنند، چگونه عشق میورزند و چگونه میمیرند
به نظر کامو، اگرچه مردمان امروزی سخت کار میکنند اما به جای اندیشه، زمان خود را در قمار، کافه و وراجی از دست میدهند. البته در زمان نگارش کتابش، شبکههای اجتماعی نبودند که به آنها اشاره کند. کامو چنین شهرهایی را شهر بیاندیشه مینامد. زیرا، دچار فقدان وقت و تفکر شدهاند. عشق نیز در چنین شهرهایی حد وسط ندارد، عشاق یا با عشق دوآتشه خود، همدیگر را میبلعند و یا تسلیم یک همنشینی دونفره میشوند و در اینجا آدمها ناگزیرند که ندانسته کسی را دوست بدارند.
کامو ادامه میدهد که در شهر اران، بیماری یک ناراحتی بزرگ است؛ زیرا آدمهای شهر، بیماران را تنها میگذارند؛ این درحالی است که بیمار در چنین وضعی بیشتر به همدردی و کمک نیاز دارد. اما ایرانیان از شهروندان اران، بسیار نوع دوستترند و در هنگام ناراحتی و گرفتاری هموطن و حتی همسایه افغان خویش، درد او را در سینه عمیقا حس میکنند اما این درد، درد ملت است نه کارگزاران آن. در این دیار، دولت از ملت جداست و ملت در کنارهم تنهاست.
اولین مواجهه اران با طاعون
آلبر کامو، رمان خود را با تمرکز بر شخصیت دکتر برنارد ریو آغاز میکند. دکتر ریو، پزشکی حاذق با روحیهای استوار در اران است که بیشتر تصمیماتش را منطقی میگیرد. نخستین مواجهه او با طاعون، به موشهای مردهای برمیگردد که از شدت بیماری از فاضلابها به خیابانهای شهر آمده بودند. با افزایش تعداد ناگهانی مرگ موشهای شهر، او بیشتر از قبل وحشت زده میشود. سپس در طول داستان با بیمارانی برخورد میکند که علائمی از قبیل چشمان از حدقه در آمده، درد، تب، هذیان، تشنج، استفراغ، کرختی، تشکیل غدهها در گردن و لکه سیاه در پهلو داشتند. با وجود مرگ چندین نفر با چنین علائمی، نه او، نه شهردار و نه ماموران استاندار چیزی درباره این بیماری به شهروندان اران نمیگویند. حتی به نقل از کامو، «روزنامهها که در ماجرای موشها آنهمه پرگویی کرده بودند، دیگر حرفی نمیزدند. زیرا موشها در کوچهها میمیرند اما انسانها درون خانهها و روزنامهها فقط با کوچهها کار دارند».
روزنامهها که در ماجرای موشها آنهمه پرگویی کرده بودند، دیگر حرفی نمیزدند. زیرا موشها در کوچهها میمیرند اما انسانها درون خانهها و روزنامهها فقط با کوچهها کار دارند
کامو فکر میکند که پزشک اران نیز مانند مسئولان و مدیران ایرانی، این باور را دارد که افکار عمومی مقدس است و نباید آشفتهاش کرد. اما طاعون در اران و کرونا در ایران میتاخت و هر روز نفرات زیادی را به کام مرگ و بیماری میکشاند. در این هنگام، مسئولان هر دو مکان را میتوان به دو دسته طبقهبندی کرد. یا مانند ریو و همکارانش بهت زده بودند یا مانند ما سیاست زده. بهت زده بودند زیرا باور به چنین بیماری برای دسته نخست، بسیار دشوار بود؛ به نظر کامو، آنها بیماری را به مثابه «خوابی آشفته میپنداشتند که میگذرد اما نمیگذرد و انسانها هستند که از خواب آشفتهای به خواب آشفته دیگر دچار میشوند و قبل از همه، این خوابهای آشفته، گریبان اومانیستها را میگیرد زیرا آنها پیشبینیهای لازم را نکردند».
دسته دوم سیاست زده بودند زیرا منافعی را دنبال میکردند. بنابراین تعداد مرگ بیماران کرونایی به بیش از 500 نفر یا سه تا چهار هواپیمای مسافربری در روز رسید. اما تعجب من بیشتر از چنین سیاست زدگانی، نسبت به فضلایی است که هنوز به این اپیدمی باور ندارند و با بلاهت، جان هم خویشان و هم نوعان را به به خطر میاندازند. به نظر کامو، «بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود، آن را مشاهده میکرد». در نهایت بیماری کرونا در ایران مانند طاعون در اران به سرعت پیش میرود زیرا در هر دو مکان، پیشگیریهای لازم انجام نشد.
بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود، آن را مشاهده میکرد
اران و تصمیمات اساسی برای مواجهه با طاعون
بالاخره دکتر ریو با سمجاتی که داشت، توانست جلسهای را در استانداری تشکیل دهد. اگر چه خود استاندار به همکار ریو گفته بود: «اگر مایلید، به سرعت عمل کنیم، اما بیسروصدا». چون استاندار معتقد بود که این بیماری جنجال دروغینی است. بله، حرفهای کامو برای ما آشناست. به هر سو ،بعد از کشمکش فراوان درباره جدی گرفتن یا نگرفتن بیماری و مسری بودن آن، جلسه به بحث درباره مسئولیتپذیری رسید. جایی که در اران برعکس ایران، حضار را متواضع میساخت زیرا حفظ ثانیهها در تصمیمگیری میتوانست جانی را از شهروندان نجات دهد. بنابراین مسئولان اران باوجود تردید در تشخیص طاعون، شهر را کامل قرنطینه کردند و البته اعلانهایی نیز در مخفیترین گوشههای شهر چسباندند که برای مردم نگران کننده نباشد. برخی توصیهها برای طاعون با توصیههایی درباره کرونا برای ما آشناست: تمیز بودن و ضدعفونی کردن، شناسایی و اطلاع به ماموران درباره بیماران محتمل، بستری کردن بیماران در بخشهای جدا در بیمارستان. اما این تدابیر کافی نبود زیرا تعداد کشتهها جهش نمود و بعد از قطعیت مسئولان اران نسبت به مسری بودن طاعون، شهر به طور کامل قرنطینه شد. این درحالی است که هنوز پس از گذشت یکسال و نیم تصمیمات اساسی برای مواجهه با کرونا در ایران گرفته نمیشود. اختیار فراوان است اما پاسخگویی نه. آلبر کامو در همین رمان نیز به صد سال پیش اشاره میکند که اپیدمی طاعون در ایران شیوع یافت؛ اپیدمی که به قول او تمام سکنه شهرهایی از ایران را کشت، البته بجز مردهشوری که لحظهای از کارش دست برنداشته بود. از آن روز به بعد در اران، درد، با ترس و تبعید و در ایران درد با خودتحریمی به همراه ناامیدی و حسرت به ورزشگاههای پرمخاطب در فرنگ همراه شد.
اران در تبعید
برعکس اران که رعایت موارد خاص برای شکستن قرنطینه امکان نداشت؛ در ایران به غیر از چند روزی محض خالی نبودن عریضه، هیچگاه شهری به طور کامل بسته نشد و ایرانیان میتوانستند با دریافت استثنائاتی از طرف استانداران و یا پرداخت جریمهای مختصر به دیار باقی حرکت کنند. در دوران تبعید در اران، طاعون، ارتباطات را فلج کرده بود زیرا نامه بر عکس توییت و پست، ممکن بود حامل بیماری باشد. از سوی دیگر در ایران نیز نمایندگان مردم تصمیم گرفتند تا ارتباطات مجازی را فلج کنند. در نتیجه در هر دو مکان، احساسات مردم صورت تازهای گرفت. به نظر کامو انسان در این شرایط دو بار از رنج میمیرد: «یکی رنج خودمان و دیگر رنج اندیشیدن به پسران و همسران و عاشقان دور افتاده». اولین چیزی که طاعون برای شهروندان اران و کرونا برای ایرانیان آورده بود، غربت و «این هیجان مشخصی که عبارت بود از آرزوی غیرعاقلانه بازگشت به عقب و یا برعکس سریعتر ساختن گردش عقربههای زمان». بدینسان شهروندان اران نیز مانند هموطنانمان تسلیم شدند و میکوشیدند تا با این تبعید ناگهانی خو بگیرند. اما اولین عکس العمل مردم اران متهم ساختن مقامات دولتی بود تا کمی تدابیر متخده را تعدیل کنند. اما مردم ایران، مقامات دولتی را متهم ساختند که چرا اراده سیاسی برای کنترل بیماری و اتخاذ تدابیر سختتری برای کنترل اپیدمی وجود ندارد. در نتیجه استاندار اران که آمار روزبهروز بیماری و تلفات بیماران را داشت، خواست که آن را هفتهای یکبار اعلام کند. با وجود این باز هم عکس العمل آنی از مردم دیده نشد. در واقع اطلاعیهای که در سومین هفته طاعون خبر از مرگ سیصد و دو نفر در اران را میداد، اثری در مخیله مردم نداشت. مردم شهر اران به گشتن در کوچهها و نشستن در تراس کافهها ادامه میدادند. حتی بیشتر از پیش به سینما و کلیسا میرفتند چون به هرحال احساس غربت میکردند و میپنداشتند که چیزی تغییر کرده است. در این حال، کامو به موعظه کشیشی اشاره میکند؛ زیرا آن موعظه «برای عدهای این عقیده را که تا آن روز مبهم بود، روشن ساخت که آنها به جرم جنایت ناشناختهای به اسارتی تصور ناپذیر محکوم شدهاند». کامو در ادامه رمان به بررسی رابطه متناقض پزشک با کشیش میپردازد و میپرسد چرا «هیچکس در دنیا، حتی کشیش که تصور میکند معتقد است، خود را صددرصد تسلیم نمیکند». البته در طول داستان نه کشیش و نه ریو نتوانستند یکدیگر را متقاعد کنند. ریو عقیده داشت که «یگانه راه مبارزه با طاعون، شرافت است» بنابراین تنها لازم است تا کارش را به درستی انجام بدهد. زیرا «دکتر ریو متوجه میشد که بدبختی همین است. زیرا عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است». در هر سو آنچه که پزشک و کشیش را به هم نزدیک میساخت «مرگ و بدی بود و در جنگیدن با آنها، در کنار هم بودند.»
یگانه راه مبارزه با طاعون، شرافت است
اران پس از یافتن درمان
پس از مبارزهای که ریو و همکارانش به خرج دادند، سرمی کشف میشود، درست است کمی دیر بود و دوستان ریو و شخصیتهای جذاب و خواندنی کامو از دنیا میروند اما ههمشریان اران در خوشحالی شتاب نکردند. آنها گاهی از خوشحالی دچار هیجان شده و گاهی در اندوه و افسردگی غرق میشدند». پس از تزریق همگانی سرم، دروازههای شهر اران به سوی سایر شهرها بازشدند و طاعون از آن شهر رخت بست و داستان طاعون در اران به پایان رسید اما کرونا در ایران حتی پس از یافتن واکسن، با موجهای بیشتری همراه شد و درحال دادوستدِ درد و جان با ملت است.
شما چه فکر میکنید؟ به نظرتان تاریخ برای ما ایرانیان دوباره تکرار خواهد شد؟
الهه
خوب نوشتید
حتما این کتابو میخونم????????