همانطور که از نام کتاب برمی آید، آقای سید جواد طباطبایی تلاش می کند تا سیر اندیشه سیاسی در ایران را با مروری تاریخی و تحلیل مختصری بر مهم ترین اندیشه های سیاسی در دوران ایرانی – اسلامی ارائه کند. ایشان، کتاب خود را بر این اساس به هشت فصل اختصاص داده است.
فصل اول کتاب را می توان مقدمه ای برای کل کتاب دانست؛ فصلی که توضیح دهنده سوال اصلی است «ماهیت و طبیعت آن اندیشه سیاسی که در حوزه تمدن ایران در دوره اسلامی تدوین و تاسیس شده است، چیست؟» (ص 12) و شیوه تاریخی بررسی اندیشه ها و یافتن پاسخ با ارائه درک فلسفه سیاسی را توضیح می دهد. طباطبایی همچنین از محدودیت های دوران های تاریخی، ساختاری و فلسفه سیاسی این مطالعه که به زعم خود از نادرترین هاست، ما را آگاه می کند. شاید مهم ترین محدودیت اندیشه سیاسی در این مرز و بوم، محدودیت نگاه فلسفی سیاسی در سیاستنامه نویسان ایرانی در مقایسه با غرب باشد؛ ایشان همچنین به ما هشدار می دهد که اندیشه سیاسی ایرانیان متعلق به دوران قدیم است و نباید با اندیشه ورزان و فلاسفه سیاسی دوران جدید در غرب مقایسه شود.
فصل دوم با بررسی «نامه تنسر» و اندیشه سیاسی ایرانشهری به خصوص با رجوع به «سیاستنامه خواجه نظام الملک طوسی» آغاز می شود. اندیشه ای که در گسست با «الحکام السلطانیه» ابو الحسن ماوردی بغدادی – که به دفاع از شریعت و امامت می پردازد – بر شالوده اندیشه ایرانشهری شاهی آرمانی استوار است. در قلب اندیشه ایرانشهری، خواستگاه پادشاهی و حکومت مبتنی بر فرّه ایزدی نهفته است؛ در حالی که در اندیشه امامت، بر خواست امام پیشین یا به واسطه بیعت امّت تاکید می شود. فرّی که از آن ایرانیان است و به زرتشت تعلق دارد و نه انیرانی مانند افراسیاب. اما کاری که طوسی می کند این است که اندیشه ایرانشهری را به خلفا و شاهان دوره اسلامی تعمیم می دهد و سطلان آل سلجوق را در کانون تحلیل سیاسی قرار می دهد و او با زیرکی، سنت ملکان را به او یادآوری می کند. این در حالی است که در الحکام السلطانیه اگرچه امام نگهدارنده دین خداست اما نظریه سیاسی ماوردی از آموزشهای اسلامی و تجربه خلافت ناشی می شود. بنابراین «این ارتباط و پیوند میان دین و ملک به هیچ وجه سخن اسلامی نیست، بلکه اندیشه ای ایرانشهری است» (ص 60) که البته باید میان تفکر اهل تشیع و خلفای راشیدین – خلیفه الله در مقابل خلیفه خلیفه الله – تفاوت قائل شد. اما «بحث در مورد عدالت را می توان واسطه العقد مباحث اندیشه سیاسی دانست» (ص 62).
فصل سوم به بررسی اندیشه ابوحامد محمد غزالی اختصاص یافته است؛ فیلسوف سیاسی آرمانخواهی که در سطح عملی و نظری نیز به مداخله می پردازد. از کتب مهم ایشان می توان به «نصیحه الملوک»، «احیاء علوم الدین»، «المنقذ من الضّلال»، «المستظهری» و «فاتحه العلوم» اشاره نمود که طباطبایی به بیشتر بررسی آرای غزالی با رجوع به کتاب نخست می پردازد. کتابی که به زعم وی به دلیل کم توجهی پژوهشگران و استثنایی بودن آن در میان اندیشه های غزالی انتخاب شده است. دو خطری عمده ای که موجب لرزه بر دستگاه نظری خلافت عباسیان شده و محمد غزالی را به مداخله واداشت، عبارت بود از جنبش شیعی اسماعیلی در درون حکومت و ظهور صلیبیان در بیرون از آن. از نظر طباطبایی، «اساس نظریه سیاسی غزالی بر این اصل استوار است که حیات آدمی مجموعه ای است از دین و دنیا و نظام دین جز از طریق نظام دنیا سامان نمی یابد» (ص 86). غزالی با اینکار راه سومی را میان سیاستنامه – تاکید دنیا- و شریعتنامه – تاکید بر آخرت- انتخاب می کند. متاسفانه مهم ترین خرده ای که می توان از مولف در این فصل گرفت عدم ترجمه نقل قول های عربی غزالی به فارسی است و باتوجه به ژرفای اندیشه سیاسی غزالی، باین بحث به صورت مختصر ارائه شده است.
اندیشه امام فخر الدّین محمد بن عمر رازی در فصل چهارم مورد بررسی قرار گرفته است. اگرچه وی سیاست را دانش مستقلی نمی داند اما مباحثی با عناوینی چون «علم السیاسات» و «علم آداب الملوک» را در کتب خود به رشته تحریر آورده است. ایشان به تکرار سخنان سلف خود امام محمد غزالی با اندکی استناد به اندیشه های فارابی از یونانیان می پردازد و پادشاه را به عنوان خلیفه خدا برای توجیه وضع موجود در نظر گرفته که موجب خلط در مباحث میان سلطنت، خلافت و امامت بدون ارائه مبنای نظری روشن و دقیق شده است.
در فصل پنجم با عنوان «تاملی بر انحطاط حکمت عملی در ایران»، طباطبایی با اشاره به نهضت مشروطه که آغازگر دوران جدیدی در اندیشه سیاسی ایرانی شد، بر رهیافتهای تقلید و اعراض نسبت به دوران قدیم خرده می گیرد و بیان می کند که به جای تاسیس اندیشه فسلفی جدید ایرانی، ایدئولوژی ها قوت یافتند. در این فصل کتاب «اخلاق ناصری» از خواجه نصیر طوسی و «اخلاق جلالی» از جلال الدین دوانی مورد واکاوی قرار گرفته است. طوسی کوشش نمود تا میان حکمت یونانی و شریعت جمعی حاصل کند که بی سرانجام بود. خواجه نصیر طوسی «به تبع یونانیان و بویژه با اقتدای به حکیم بزرگ ایرانی، مسکویه، فقره مفصلی در رذیلت کسالت و بطالت مدعیان درویشی و تن پروری آورده» (ص 131) این در حالی است که «جلال الدین دوانی، حکیم التقاطی که حکمت عملی یونانی را با نظراتی از امام فخر رازی و ماوردی درآمیخته و فرآورده آن را با الزامات ایدئولوژی سلطنت مطلقه شاهان «سپید گوسپنددار» (آق قویونلو) سازگار و ادعای جمع میان حکمت اشراق و فلسفه سیاسی کرده است» (ص 130) و از مقدمات فلسفی آن بی خبر است؛ وی همچنین «آنچه را که خواجه نصیر طوسی در نکوهش زاویه نشینی … می آورد یکسره در نوشته خود حذف می کند» (ص 133). «بدین ترتیب جلال الدین دوانی با فاصله گرفتن از حکمت… راه را بر بازگشت شریعتنامه نوسی هموار کرد که نماینده بزرگ آن فضل الله ابن روزبهان خنجی بود.» (ص 136).
ظهور اندیشه عرفانی موجب عدم تاسیس اندیشه سیاسی در دوران اسلامی ایران شد، طباطبایی با این نتیجه در فصل ششم، به کتاب «انسان کامل» عزیز الدین نسفی استناد می کند که مردم را به دو راه دعوت می کند. راهی که از نظر نسفی آزادی و فراغت را برای ایشان به همراه دارد : «بدان که کاملان آزاد دو طایفه اند. چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند دو شاخ پیدا آمد. بعضی بعد از ترک، عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند و بعضی بعد از ترک، رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند؛ مقصود همه آزادی و فراغت بودن.» (ص 157) که البته نسفی نمی داند کدام راه ارجح است!
در فصل هفتم، اندیشه سیاسی نجم الدین رازی که تاثیر و تداوم اندیشه سیاسی ایرانشهری در اندیشه عرفانی را نشان می دهد با استفاده از آثار وی – «مرصاد العباد» و «مرموزات» – بررسی می شود. شیخ که از حمله مغول به دیار روم عقب نشینی می کند تا پادشاه ابوالفتح کیقباد بن کیخسرو بن قلیج ارسلان را تحریک به جنگ کند. از نظر رازی، درد دین که ناشی از پیوند علمای سوء با پادشاهان بی حمیت موجب این مصیبت شده است. از این رو «پادشاه آرمانی نجم الدین رازی صفات دوگانه «رعایت حقوق جهانداری و جهانگیری» و «سلوک راه دین و معمالات شرع» را در خود جمع کرده است و به علت جمع میان دین و دنیاست که همگان مجبور به اطاعت امر و مطاوعت فرمان او هستند» (ص 176).
اندیشه فضل الله بن روزبهان خنجی در کتاب «سلوک الملوک» که از نظر طباطبایی نماینده اوج زوال و انحطاط تمدن کشورهای اسلامی و نشانه واپسین مرحله اندیشه سیاسی تا دوران نهضت مشروطه در دوران اسلامی است در فصل آخر بررسی شده است. مهم ترین رخداد دوران وی، رویارویی دولت صفوی با دولت عثمانی و تغافل از دوران «نوزایی در غرب» بود. اما دولت ملی صفوی بازگشت و تجدید به تفسیری از تضیع تصوف مآب بود که منجر به شکست شد. شریعتنامه روزبهانی مبتنی بر تجدید خلافت بر مبنای اندیشه سیاسی اهل تسنن بوده که با تحول عمومی تاریخ ناسازگار است و زمینه استعمار و شکست را برای کشورهای اسلامی به همراه دارد.
نتیجه ای که می توان از نگاه طباطبایی دریافت نمود این است که انحطاط اندیشه سیاسی در ایران به خصوص با در دست گرفتن حکومت توسط صفویان شیب بیشتری یافته به گونه ای که «از زمان مرگ آخرین نماینده بزرگ اندیشه فلسفی در تمدن ایرانی نزدیک به چهار سده گذشته است و تقدیر تاریخی فلسفه سیاست چنان بوده است که بنیادگذار آن، ابونصر فارابی، اوج و در عین حال آخرین نماینده بزرگ آن نیز باشد» (ص 114). ازاین رو هیچ اندیشه سیاسی نوینی از سوی ایرانیان ارائه نشده است و نمی توان با انتخاب راههایی چون اعراض و تجدید در اندیشه سیاسی دوران قدیم، با اندیشه سیاسی نوین غرب رقابت و مواجه شد.