یکی از رویکردهای تفکر درباره استراتژی نوآوری، استفاده از سه افق رشد است که توسط استیو کولی[۱] در شرکت مککینزی[۲] توسعه یافته است.
این چارچوب ابزاری مفید برای تدوین استراتژی مجموعه محصولات و خدمات یک سازمان ارائه میدهد. همچنین به عنوان یک ابزار تشخیصی عمل میکند که امکان ارزیابی سلامت خطمشی استراتژی محصولات و خدمات را فراهم کرده و برای هماهنگی برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت (نوآوری) در سازمان به کار میرود.
این مدل سه افق نوآوری را به شکل زیر توصیف میکند:
افق اول: کسبوکار اصلی (CORE BUSINESS)
این افق نمایانگر کسبوکاری است که در وضعیت فعلی بیشترین ارتباط را با شرکت دارد.
معمولاً کسبوکاری تثبیت شده است که نیازمند بیشترین توجه کارکنان شرکت بوده و بخش عمدهای از حجم فروش، جریان نقدی و سود را تولید میکند.
تمرکز در افق اول بر “دفاع و گسترش“ کسبوکار اصلی و اجرای برتر است.
افق دوم: فرصتهای در حال ظهور (EMERGING OPPORTUNITIES)
این افق شامل تمام فرصتهای جدیدی است که شرکت توسعه داده، مجوز آنها را دریافت کرده یا از طریق شراکتها و اتحادهای استراتژیک ایجاد کرده است.
تمرکز در افق دوم بر بهرهبرداری از “مزیت موقعیتی“ و تقویت این فرصتهاست تا به تدریج اثبات خود را به دست آورند و در آینده ممکن است به بخشی از کسبوکار اصلی تبدیل شوند.
افق سوم: ایدههای نوآورانه (INNOVATIVE NEW IDEAS)
این افق نمایانگر ایدههای نوآورانهای است که برای رشد سودآور در آینده طراحی شدهاند.
تمرکز در این افق بر گروهبندی ایدهها در قالب موضوعات، جداسازی ایدههای خوب و عالی، و تقویت آنها است تا بتوانند از مرحله افق سوم (مرحله انکوباتور) به فرصتهای در حال ظهور تبدیل شوند.
این چارچوب، دیدگاهی جامع برای مدیریت و تقویت نوآوریهای سازمانی در بازههای زمانی مختلف ارائه میدهد.
[۱] Steve coley
[۲] McKinsey