پیتر فردیناند دراکر 1
تولد: 19 نوامبر 1909 محل تولد: وین، اتریش
درگذشت: 11 نوامبر 2005 محل درگذشت: کلِرمونت2، کالیفرنیا
او پروفسور، نویسنده و مشاور مدیریت و از پیشگامان نظریه مدیریت بود و در سال ۲۰۰۲ دریافتکننده مدال آزادی ریاستجمهوری شد.
دراکر در سال ۱۹۰۹ در وین، زمانی که هنوز رژیم هاپسبورگ بر امپراتوری اتریش، مجارستان حکومت میکرد، به عنوان یکی از دو پسر خانواده به دنیا آمد. پدرش، آدولف بِرترام دراکر، مقام ارشد دولتی در وزارت اقتصاد بود، در حالی که مادرش، کارولین (باندی) دراکر، در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، امری که در آن زمان برای یک زن بسیار غیرمعمول بود. او بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۷ در دبیرستان دوبلینگر3 وین تحصیل کرد.
دراکر که در محیطی روشنفکرانه رشد کرده بود، به بحثهای گستردهای در مورد ادبیات، فلسفه و علوم دسترسی داشت و از ناآرامیهای زمان جنگ در اتریش مصون مانده بود. وین، که زمانی یک مرکز فرهنگی درخشان بود، پس از جنگ جهانی اول به شدت رو به زوال رفت. در دهه ۱۹۲۰، سیاست اتریش با درگیریهای شدید بین سوسیالیستهای «وین سرخ» و محافظهکاران «سیاه» دولت ملی شناخته میشد. دراکر که مشتاق بود از آنچه که آن را نوستالژی فراگیر برای دوران پیش از جنگ میدید، رها شود، در سال ۱۹۲۷ پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان، اتریش را به مقصد آلمان ترک کرد.
در آلمان، دراکر به عنوان کارآموز در یک شرکت صادراتی در هامبورگ مشغول به کار شد، شغلی که آنقدر کمفشار بود که بهراحتی میتوانست بر دروس خود تمرکز کند، زیرا همزمان در دانشگاه هامبورگ ثبت نام کرده بود. او زمان زیادی را صرف مطالعه تاریخ، رمانها و نوشتههای فیلسوف دانمارکی سورن کییِرکگور4 کرد، فیلسوفی که بعدها از او به عنوان مهمترین تأثیرگذار فکری بر اندیشههای خود یاد کرد. او در جریان تعطیلات کریسمس، زمانی که در وین بود، در یک کنفرانس تحریریه برای مجله اقتصاددان اتریشی5 با کارل پولانی6، مورخ اقتصادی مجارستانی، آشنا شد که این آغاز یک دوستی مهم بود.
شانزده ماه بعد، در سال ۱۹۲۹، دراکر به عنوان دانشجوی حقوق بینالملل در دانشگاه فرانکفورت ثبت نام کرد. در همین دوران، او در یک دوره آموزشی حقوق دریایی شرکت کرد که بعدها از آن به عنوان «جامعترین آموزشی که تاکنون دریافت کرده است» یاد کرد. او بعدها از این دوره به عنوان الگویی برای دورههای آموزشی مدیریت خود استفاده کرد. در همان سال، دراکر به عنوان نویسنده مالی در بزرگترین روزنامه روزانه فرانکفورت، فرانکفورتر آلگماینه آنسایگر7، مشغول به کار شد و دو سال بعد، این روزنامه او را به یکی از سردبیران ارشد خود ارتقا داد. او در این مقام، اخبار سیاسی، اقتصادی و روابط خارجی را پوشش میداد.
پس از فارغالتحصیلی با مدرک دکتری در حقوق بینالملل عمومی، دراکر دو اثر کوچک تولید کرد که دومی در آلمان نازی مورد توجه قرار گرفت. جِی سی بی مُر8، یکی از ناشران برجسته آلمان، در سال ۱۹۳۳ اثر مختصر دراکر درباره فریدریش جولیوس استال9، نظریهپرداز حقوقی پروسی در قرن نوزدهم، را منتشر کرد. از آنجایی که استال یهودی بود، نازیها از انتشار چنین کتابی خشنود نشدند و دولت آلمان چند هفته پس از انتشار آن در ماه مارس، این اثر را ممنوع کرد.
دراکر در همان سال آلمان را ترک کرد و به لندن مهاجرت کرد. در آنجا، او دوباره با دوریس اشمیتز10 ملاقات کرد، کسی که در آلمان در چندین کلاس حقوقی با او همدوره بود. در انگلستان، رابطه آنها جدیتر شد. در دوران رکود اقتصادی لندن، یافتن شغل دشوار بود، اما دراکر ابتدا در صنعت بیمه و سپس به عنوان تحلیلگر اوراق بهادار در یک بانک لندنی مشغول به کار شد. در سال ۱۹۳۷، به او پیشنهاد شد که به عنوان نویسنده مقالات ویژه آمریکایی برای چندین روزنامه بریتانیایی و اروپایی کار کند. پس از آن دراکر و دوریس در ۱۵ ژانویه ۱۹۳۷ ازدواج کردند و به ایالات متحده مهاجرت کردند. آنها در نهایت صاحب چهار فرزند شدند.
در این دوره، دراکر با نشریات آمریکایی ارتباط برقرار کرد و مقالاتی را به مجله هارپر فروخت و همچنین برای واشنگتن پست نوشت. با انتشار مقالات متعدد و نخستین کتاب مهم خود، پایان انسان اقتصادی: مطالعهای درباره توتالیتاریسم جدید1 (1939)، شهرت او بهخوبی تثبیت شد و به طور فعال به دنبال یک موقعیت دانشگاهی تماموقت بود. در سال ۱۹۳۹، او به عنوان مدرس اقتصاد و آمار در کالج سارا لارنس در نیویورک مشغول به کار شد.
در سال ۱۹۴۲، بصورت تماموقت عضو هیئت علمی کالج بِنینگتون در وِرمونت شد. بنینگتون در حال توسعه یک برنامه درسی نوآورانه بود و بخشی از دلیل استخدام دراکر، ترکیب و یکپارچهسازی علوم اجتماعی و علوم انسانی در دورههایی بود که مرزهای سنتی رشتههای دانشگاهی را در هم میشکستند. در همان سال، او دومین کتاب خود، آینده انسان صنعتی2 را منتشر کرد. در دوران حضورش در بنینگتون، همزمان با جنگ جهانی دوم، به عنوان مشاور وزیر جنگ فدرال نیز فعالیت داشت و در زمینههای مرتبط با تولید و روابط مدیریت و کارگران، به هیئت جنگ اقتصادی مشاوره میداد.
در سال ۱۹۴۳، دراکر شهروندی ایالات متحده را دریافت کرد. در همان سال، او اولین پروژه مهم مشاوره خصوصی خود را با شرکت جنرال موتورز به دست آورد. او در کتاب آینده انسان صنعتی نتیجه گرفته بود که شرکتهای مدرن، مهمترین منبع اجتماعی و ارزش شخصی برای افراد در جوامع صنعتی هستند و به همین دلیل، شایسته مطالعه عمیقتریاند. در آن زمان، دونالدسون براون، معاون مالی جنرال موتورز، دو کتاب انگلیسیزبان دراکر را خوانده بود و با او تماس گرفت تا ببیند آیا بررسی جامعی از شرکت انجام میدهد یا خیر.
نتیجه بررسی داخلی جنرال موتورز توسط دراکر، کتاب مفهوم شرکت3 (۱۹۴۶) بود که تصویری نهچندان مثبت از جنرال موتورز به عنوان نمونهای از یک شرکت آمریکایی ارائه داد. در این اثر، دراکر از مدل نظری مطرحشده در آینده انسان صنعتی فاصله گرفت و به یک مطالعه موردی دقیقتر پرداخت. اگرچه این کتاب به ساختار داخلی یک شرکت خاص میپردازد، اما عنوان آن با محتوایش هماهنگ است، زیرا علاوه بر بررسی جنرال موتورز، به طور مفهومی و واضح به این موضوع میپردازد که یک شرکت مدرن چگونه باید در جامعه آمریکایی عمل کند و این عملکرد را با واقعیت عملکرد جنرال موتورز در اوایل دهه ۱۹۴۰ مقایسه میکند.
کتاب مفهوم شرکت نه تنها سازمان صنعتی را به عنوان موضوعی برای مطالعات دانشگاهی تثبیت کرد، بلکه دراکر را بهعنوان متخصص این حوزه مطرح ساخت. در سال ۱۹۴۹، از او خواسته شد تا به دانشکده تحصیلات تکمیلی مدیریت در دانشگاه نیویورک بپیوندد. طی دو دهه بعد، دراکر مجموعهای بزرگ از آثار مکتوب را منتشر کرد، از جمله کتاب عمل مدیریت4 (۱۹۵۴)، که به عنوان جامعترین تحلیل در این زمینه شناخته شد. در شماره آگوست ۱۹۵۵ مجله مدیر، تورنتون هاوکینز5 این اثر را «یکی از برجستهترین کمکها به نظریه و عمل مدیریت که به زبان انگلیسی منتشر شده است» توصیف کرد. تا سال ۱۹۶۲، کتاب عمل مدیریت به عنوان یکی از منابع درسی اجباری در مدرسه کسبوکار هاروارد تدریس میشد.
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دراکر نه کتاب و نزدیک به 50 مقاله منتشر کرد و خود را به عنوان پدر بنیانگذار نظریه مدیریت آمریکایی تثبیت نمود. او برای مجلات مشهور و تجاری از جمله هارپرز6، هاروارد بیزینس ریویو7، فورچون8 و سَتِردِی ایونینگ پست9 مینوشت. بخش زیادی از نوشتههای او بر این باور او استوار بود که شرکتها مهمترین سازمانهای جامعه صنعتی مدرن هستند و به همین دلیل باید به مؤثرترین شکل ممکن عمل کنند.
در کتاب جامعه نوین: کالبدشناسی نظم صنعتی10 (۱۹۵۰)، دراکر صنعتگرایی مبتنی بر تولید انبوه در آمریکا پس از جنگ را تحلیل کرد و هشدار داد که شرکتها باید راههایی پیدا کنند تا کارکنانشان علاوه بر حقوق، از کار خود احساس معنا و رضایت کنند. این تأکید بر نقش اجتماعی سازمانهای تجاری، انقلابی بود. ایده او درباره «جامعه خودگردان کارخانه» که به کارگران اجازه میداد در تصمیمگیریهای شرکتی مشارکت کنند و نوعی حس تعلق به سازمان داشته باشند نیز نوآورانه بود، هرچند این مفهوم بیشتر توسط ژاپنیها مورد استقبال قرار گرفت تا آمریکاییها. یکی دیگر از دستاوردهای دراکر در دهه ۱۹۵۰، معرفی «مدیریت بر مبنای اهداف» بود، رویکردی که به جای دیکته شدن اهداف از سوی مدیران، به کارکنان اجازه میداد خود اهدافشان را تعیین کنند.
دراکر همچنین به عنوان یک صدای محافظهکار در برابر روند لیبرالی برنامه جامعه بزرگ لیندون جانسون و گسترش برنامههای رفاه اجتماعی عمل کرد. او که منتقد سرسخت دولتهای بزرگ بود، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ از پیشگامان حمایت از خصوصیسازی و کاهش قدرت دولت محسوب میشد. سردبیر و نویسنده نئومحافظهکار، اِروینگ کریستول، کتاب عصر ناپیوستگی: راهنماییهایی برای جامعه در حال تغییر ما1 (۱۹۶۹) نوشته دراکر را در تقابل با دو اثر مهم و تأثیرگذار لیبرالی درباره سیاستهای اجتماعی آمریکا قرار داد: جامعه مرفه2 (۱۹۵۸) اثر جان کنت گالبرایت3 و آمریکای دیگر: فقر در ایالات متحده4 (۱۹۶۲) اثر مایکل هرینگتون5.
آثار دراکر نه تنها برای مدیران تجاری بلکه برای عموم مردم نیز جذاب بود. 39 کتاب او که به بیش از 25 زبان مختلف ترجمه شدهاند، از توصیههای عملی برای «کارگر دانش» (اصطلاحی که توسط دراکر ابداع شد) تا تحلیلهای اجتماعی را در بر میگیرند. سبک نوشتاری صریح و روان او مخاطبان متنوعی را جذب آثارش کرد؛ به طوری که اندرو گروو6، یکی از بنیانگذاران اینتل، دربارهاش گفت: «برخلاف بسیاری از فلاسفه، او با زبانی ساده سخن میگفت که برای مدیران عادی نیز قابل درک بود.»
دراکر تا سال ۱۹۷۱ در دانشگاه نیویورک ماند، زمانی که بیش از شصت سال سن داشت و طبق قوانین دانشگاه، برای ادامه کار نیاز به تمدید سالانه قرارداد خود داشت. دراکرها در دهه ۱۹۵۰ از پامونا، کالیفرنیا، بازدید کرده و از آنجا لذت برده بودند، بنابراین هنگامی که رئیس کالجهای کلرمونت که نزدیک آنجا بود به او پیشنهاد پستی در دانشکده تحصیلات تکمیلی کلرمونت (که اکنون دانشگاه تحصیلات تکمیلی کلرمونت نامیده میشود) را داد، با اشتیاق پذیرفت. خانواده دراکر در سال ۱۹۷۱ به کلرمونت نقل مکان کردند و او به عنوان استاد علوم اجتماعی و مدیریت در دانشکده تحصیلات تکمیلی مدیریت مشغول به کار شد، جایی که تا سال ۲۰۰۳ به تدریس ادامه داد.
آثاری که دراکر در دوران حضور خود در کلرمونت نوشت شامل مدیریت: وظایف، مسئولیتها، شیوهها7 (۱۹۷۳)، که ترکیبی از نوشتههای پیشین او درباره مدیریت بود؛ انقلاب نادیده: چگونه سوسیالیسم صندوقهای بازنشستگی به آمریکا آمد8 (۱۹۷۶)، که به نقش فزاینده مالکیت سهام کارکنان (و در نتیجه مالکیت شرکت) در آمریکا میپرداخت؛ و خاطرات او با عنوان ماجراهای یک ناظر9 (۱۹۷۹) بود. در اوایل دهه ۱۹۸۰، دراکر به طور فزایندهای از تغییر مسیر مدیریت شرکتی، که از ارزشها و نتایج کلیدی به سمت تبلیغات و بازیهای حسابداری منحرف شده بود، انتقاد میکرد.
دراکر که بهسرعت از تصاحبهای خصمانه، خریدهای اهرمی، و تعدیل نیروی گسترده در شرکتهای آمریکایی سرخورده شده بود، توجه خود را به کارآفرینی و سازمانهای غیرانتفاعی معطوف کرد، که آنها را «بخش اجتماعی» مینامید. در کتابهای نوآوری و کارآفرینی: شیوهها و اصول10 (۱۹۸۵) و مرزهای مدیریت: جایی که تصمیمات فردا، امروز در حال شکل گیریاند11 (۱۹۸۶)، دراکر مدیریت نوآورانه را تحسین کرد و مدیرانی را که از ریسک پرهیز میکردند، مورد انتقاد قرار داد. او معتقد بود که اجتناب از ریسک، راهی مطمئن برای سقوط سازمانهاست.
با ورود به هشتادمین دهه از زندگیاش، دراکر سفرهای کاری خود را به طور قابلتوجهی کاهش داد و از بیشتر مشتریان مشاورهاش خواست که برای ملاقات با او به خانهاش در کلرمونت بیایند. با این حال، او همچنان به اندازه گذشته پرکار ماند، شاید حتی بیشتر از قبل، زیرا تمرکز خود را به طور فزایندهای بر نوشتن درباره سازمانهایی که نماینده بخش اجتماعی بودند و مشاوره دادن به آنها معطوف کرد.
در سال ۱۹۹۰، او کتاب مدیریت سازمان غیرانتفاعی: شیوهها و اصول1 را منتشر کرد، که در واقع نسخهای از کتاب پیشین او یعنی «مدیریت: وظایف، مسئولیتها، شیوهها» بود که برای بخش اجتماعی و صنایع خصوصی نوشته شده بود. در سالهای پایانی عمرش، دراکر به کلیساهای پروتستان انجیلی بزرگ کمک کرد تا اهداف خود را بهتر محقق کنند. دیگر مشتریان مشاوره او شامل دختران پیشآهنگ2، صلیب سرخ، و انجمن قلب آمریکا3 بودند. بخش زیادی از مشاورههای او برای سازمانهای غیرانتفاعی به صورت رایگان ارائه میشد.
دراکر تا پایان عمر خود فعال ماند و همچنان به مشاوره، نوشتن و حضور در مدرسه تحصیلات تکمیلی کلرمونت ادامه داد. در سال ۲۰۰۳، این مدرسه به افتخار او و ماتسوشی ایتو به «مدرسه مدیریت پیتر اف. دراکر و ماتسوشی ایتو» تغییر نام یافت. دراکر در طول زندگیاش، افتخارات و مدارک افتخاری بسیاری دریافت کرد. در سال ۲۰۰۲، رئیسجمهور جورج بوش مدال آزادی ریاستجمهوری را بخاطر خدماتش به او اهدا کرد و او را «پیشگام برجسته نظریهی مدیریت در جهان» نامید. دراکر در ۱۱ نوامبر ۲۰۰۵، در سن ۹۵ سالگی، بر اثر مرگ طبیعی درگذشت.
سبک نوشتاری موجز و گزینگویانه دراکر گاهی ماهیت نظریات او را پنهان میکند. گفتههای معروف دراکر یا «دراکریسمها»، شاید از خود ایدههایش مشهورتر باشند. برای مثال، جمله «مدیریت باید مدیریت کند» خلاصهای از دیدگاه او درباره ضرورت اِعمال اقتدار مشروع توسط مدیران و سازمانها است. یکی از اصول کلیدی او، این بود که سازمانها باید از خود بپرسند: «ما در چه کسبوکاری هستیم؟» این تفکر به معنی بازسازی کامل شرکت اِیتیاَندتی4 بود، زیرا مدیران این شرکت متوجه شدند که در واقع در صنعت تلفن نیستند، بلکه در صنعت خدمات فعالیت میکنند.
اصطلاح «کارگر دانش» خلاصهای از تأکید دراکر بر این بود که سازمانها باید به ارزش و اهمیت کارکنان خود واقف باشند. در هسته نظریات دراکر این باور قرار دارد که سلامت جوامع صنعتی مدرن وابسته به وجود نهادهای کارآمد و مؤثر در همه زمینهها است.
دراکر از اینکه او را یک «گورو» (فردی که در یک زمینه دانش فراوان دارد) در مدیریت مینامیدند بیزار بود و بارها ناراحتی خود را از اینکه بیشتر به خاطر کارهایش در بخش شرکتی شناخته میشود، ابراز کرده بود. در حالی که محدوده تخصص و تأثیرگذاری او بسیار گستردهتر بود. او بسیاری از اوقات در کلاسهای مدیریت خود، تاریخ قرون وسطی، جانورشناسی و شرلوک هولمز را،آن هم در یک جلسه درس، مطرح میکرد. او متخصص هنر ژاپنی بود و هفت سال در کالج پومونا سمیناری در این زمینه تدریس کرد.
دراکر مدیریت را یک هنر آزاد میدانست، دانشی که نیازمند تفکر یکپارچه بود و میتوانست در هر نهادی از جامعه به کار گرفته شود. اما مهمتر از همه، او فقط به نحوه مدیریت منابع در سازمانها توجه نداشت، بلکه دغدغه اخلاق و مسئولیت اجتماعی سازمانها را نیز داشت. در پس دههها تدریس، انتشار کتاب و مشاورههای او، یک فلسفه بنیادی از مسئولیت انسانی نهفته بود. خود دراکر میگوید:
«مدیریت همیشه درون یک نهاد و برای یک نهاد عمل میکند، نهادی که یک جامعه انسانی است و با پیوندی پایدار مانده است که پس از رابطه خانوادگی، قویترین پیوند انسانی است: پیوند کار.»
بایگانی پیتر اِف. دراکر در کلرمونت، کالیفرنیا، محل نگهداری اسناد و انتشارات او، از جمله دستنوشتهها، مکاتبات، و آثار منتشرشده است.
خاطرات او، ماجراهای یک ناظر (۱۹۷۹)، اطلاعات ارزشمندی درباره زندگی اولیه دراکر و افراد مختلفی که بر او تأثیر گذاشتند ارائه میدهد.
از نخستین تحلیلهای منتشرشده درباره دراکر و کارهایش میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- پیتر دراکر: کمکها به کسبوکار سازمانی1 (1970)، مجموعه مقالاتی به سردبیری تونی اچ. بوناپارت2 و جان ای. فلاریتی3.
- دراکر، مردی که جامعه شرکتی را اختراع کرد4 (۱۹۷۶)، نوشته جان جی. تارانت5.
همچنین دو بیوگرافی برجسته درباره دراکر منتشر شده است:
- دنیا از دید پیتر دراکر6 (۱۹۹۸)، نوشته جک بیتی7.
- پیتر دراکر: شکل دادن ذهن مدیریتی8 (۱۹۹۹)، نوشته جان ای. فلاریتی9.
در سال ۲۰۰۳، کِن ویتی10 مستندی تحت عنوان پیتر اف. دراکر: یک سفر ذهنی11 درباره او ساخت و کارگردانی کرد.
اخبار درگذشت دراکر در روزنامههای فایننشال تایمز، لسآنجلس تایمز، و واشنگتن پست در تاریخ ۱۲ نوامبر ۲۰۰۵ منتشر شد.
برای آشنایی با دیگر