نامهٔ تنسر رسالهٔ کوچکی است که آن را ابن مقفع از زبان پهلوی به عربی ترجمه کردهاست. اکنون اصل پهلوی و ترجمهٔ عربی آن در دست نیست. این نامه را تنسر یا توسر هیربدان هیربد زمان اردشیر بابکان در پاسخ گشنسب شاه طبرستان نوشتهاست. وی ظاهراً به بعضی از اقدامات اردشیر به دیدهٔ انتقاد مینگریسته و در نامهای به تنسر از او خواستهاست که دلیل چنین اقداماتی برای او بیان گردد. تنسر دربارهٔ خویش چنین مینویسد «پنجاه سال است تا نفس امارهٔ خویش را برین داشتم، به ریاضتها که از لذت نکاح و مباشرت و اکتساب اموال و معاشرت امتناع نمودهام.»
در مقدمه از ظهور اسکندر و مرگ دارا و تقسیم ایران به شاهان محلی (ملوک الطوایفی) و سرانجام ظهور اردشیر بابکان و غلبهٔ او بر ۹۰ تن از این شاهان از جمله اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانی سخن رفتهاست. پس از آن متن نامه آغاز میشود.
متن رساله:
برحسب موضوعاتی که فرستنده مطرح کرده و ایراداتی که وارد آورده است میتوان به ۱۷ بند تقسیم کرد.
- بند یک خاص تعارفات معمول است.
- در بند دوم تنسر به استناد این سخن گشنسب که نوشته بود تو در نزد پدر من مقام و منزلتی خاص داشتی و در مصالح امور مملکت اطاعت تو را میکرد مینویسد که وی بیش از هر کسی به فرزندان گشنسب نزدیک است و از وی میخواهد که برای اظهار اطاعت به درگاه شاه آید زیرا روش اردشیر آن است که شاهانی را که بدو اظهار اطاعت و انقیاد کنند برمقام خود باقی گذارد هم چنانکه با قابوس شاه کرمان کرد.
- بند سوم پاسخ به اعتراض در مورد بعضی از نوآوریهای اردشیر است. تنسر آن را مطابق موازین عدالت میداند. در این بنداست که به روایت معروف سوزاندن اوستا به دست اسکندر مقدونی اشاره شدهاست.
- در بند چهارم دربارهٔ سختگیریهای اردشیر در تغییر از طبقهای به طبقهای دیگراست. درین بند طبقات اجتماعی دوران ساسانی توصیف شده و تأکید شده که تنها در شرایط خاصی تغییر از طبقهای به طبقهٔ دیگر جائز بودهاست.
- بند ششم پاسخ به این سخن اعتراضآمیز گشنسب است که مردم دربارهٔ خونریزیهای شاه بسیار سخن میگویند و دچار وحشت شدهاند. تنسر از اینکار دفاع میکند و عقوبتها را به روشی که اردشیر یکم در پیش گرفته عادلانه میداند. بر طبق این روش برخلاف روش پیشینیان گناهکار را نخست زندانی میکنند و به مدت یکسال او را نصیحت میکنند و اگر توبه کرد او را رها میسازند و اگر اصرار بر گناه داشت او را به مجازات میرسانند. برطبق دستور اردشیر بریدن دست ممنوع گردیده بود. همچنین آمده است که تا پیش از فرمانروایی اردشیر رسم بود که کسی را که از میان لشکری به جنگ میرفت، میگریخت بکشند. اما اردشیر دستور داد که فقط بعضی از آنان را بکشند تا دیگران عبرت گیرند و بعضی دیگر را زنده نگاه دارند تا دیگران به عفو شاه امیدوار باشند و در میان ترس و امید قرار گیرند. در این بند از تعدیل مجازاتهای جنایاتی مانند قتل و وارد آوردن جراحت و مثله کردن که اردشیر دستور آن را داده بود، سخن به میان آمدهاست.
- بند هفتم دربارهٔ خاندانهای بزرگ اشرافی (بیوتات) و مراتب و درجاتی است که اردشیر در مورد آنها قوانین و رسوم جدیدی نهاده بود. در این بند توصیه شده که طبقهٔ مِهَنه (اهل حِرَف و پیشهگران) صرفاً به جمع مال نپردازند و همچنین اشخاص با کسی که از طبقهٔ پایینتر از خود ازدواج نکنند. به تفاوت اشراف با عامه از جهت لباس و خانه و باغ و زن و خدمتکار اشاره رفته و گفته شده است که اردشیر حتی میان اشراف نیز درجاتی قراد داده بود.
- بند هشتم پاسخ به اعتراض گشنسب دربارهٔ بیتوجهی اردشیر در موضوع ابدال (در پهلوی ستوریه) در نامهٔ تنسر چنین تعریف شده است که اگر کسی در میگذشت و پسر نداشت بیوهٔ او را به یکی از نزدیکترین خویشاوندان متوفا شوهر میدادند و اگر زن نداشت اما دختری داشت به همین گونه دختر را شوهر میدادند و اگر هیچیک از این دو را نداشت، از دارایی متوفا زنی را خواستگاری میکردند و او را به یکی از نزدیکترین خویشان متوفا میسپردند و هر پسری که از او پیدا میشد منسوب به مرد متوفای صاحب به ترکه بود. تنسر در پاسخ مینویسد که اردشیر قوانین ارث را از بدعت و نوآوری و آشفتگی رهایی بخشید و آن را به سامان آورد و دستور داد که ابدال شاهزادگان از شاهزادگان و ابدال اشراف از اشراف باشند.
- بند نهم در پاسخ به اعتراض گشنسپ در این مورد است که اردشیر آتشها را از آتشکدهها بیرون برده و خاموش کردهاست. تنسر مینویسد که این آتشها برخلاف قانون تأسیس شده بودند و این کار اردشیر یکی از اقدامات وی برای ایجاد دولت مرکزی در ایران با آتشکدهٔ سلطنتی واحدی، بودهاست.
- بند دهم پاسخ به اعتراض گشنسب در معمول داشتن چندین نوع شکنجهاست. تنسر این شکنجهها را خاص مجازات جادوگران، راهزنان و بدعت گذاران در دین میداند.
- بند یازدهم در پاسخ به اعتراض گشنسپ است که نوشته بود، شاه مردم را از فراخی معیشت و زیاده خرج کردن منع کردهاست. تنسر پاسخ میدهد که این کار برای تعیین وضع و حد و حدود هر طبقهٔ اجتماعیاست و جلوگیری از زیاد خرج کردن برای احتراز از درویشی است. در این بخش بار دیگر بر تفاوت میان طبقات اجتماعی تأکید شدهاست. اشراف از جهت لباس و مرکب و آلات تجمل و شلوار و کلاه و داشتن قصر و پرداختن به صید و دیگر آداب از اهل حِرَف و پیشهوران ممتاز بودند. زنان اشراف نیز جامهٔ ابریشمین بر تن میکردند. نظامیان نیز درجهٔ برتری از اهل حرف و پیشهوران داشتند. این طبقه موظف بودند به نظامیان احترام بگزارند. نظامیان نیز به نوبهٔ خود موظف به ادای احترام به اشراف بودند.
- بند دوازدهم در پاسخ به اعتراضی است که اردشیر جاسوسان و خبرگیران بر مردم گماشته و این کار موجب وحشت شده است. تنسر در پاسخ مینویسد که این کار لازم است زیرا بیخبری شاه از احوال مردم دری به سوی فساد است. سپس شرایط چنین افرادی را ذکر میکند.
- بند سیزدهم در پاسخ به این اعتراض گشنسپ است که اردشیر دارایی توانگران و تاجران را گرفتهاست. تنسر در پاسخ میگوید که اینان تجار واقعی نبودند بلکه مردمان پست و گناهکاری بودند که ثروت خود را از راه نادرستی فراهم آورده بودند شاه باید اضافهٔ دارایی ثروتمندان را به نفع رعایا بگیرد. اردشیر از توانگران واقعی چیزی به زور نستانده بلکه به رغبت برای او پیش کش آوردهاند.
- بند چهاردهم در پاسخ به این سؤال گشنسپ است که چرا شاه ولیعهدی را برای خود معین نمیکند. تنسر در پاسخ میگوید که این کار موجب میشود که شاه گمان کند که ولیعهد پیوسته منتظر مرگ اوست و مهر او از دل شاه برود به علاوه این که وی محسود دیگران میگردد و نیز این که بنا به مقامی که دارد، دچار خویشتن بینی میشود. پس بهتر است که تعیین ولیعهد مخفی بماند. پس از داستانی عبرتانگیز بخش دیگری از نامهٔ گشنسپ را نقل میکند که توصیه کرده بود لازم است اردشیر با مشورت صاحب نظران ولیعهدی را معین کند. در پاسخ به این پیشنهاد تنسر مینویسد که اردشیر بهتر دیدهاست که در این مورد به مشورت نپردازد و نشانهای از تمایل خود را نسبت به کسی نشان ندهد بلکه سه نامه به خط خویش بنویسد و یکی را به موبدان موبد و دیگری را به مهتر دبیران و سومی را به سپهبد سپهبدان بسپارد تا پس از درگذشت شاه موبدان موبد و آن دو تن جمع شوند و نامهها را باز کنند و در مورد انتخاب شاه جدید به تبادل نظر بپردازند در صورتی که به اتفاق نظر نرسند بر موبدان موبد است که با روحانیان دیگر مشورت کند و سرانجام نظر او بر هر کس قرار گرفت، همه موظفند از آن پیروی کنند.
- بند پانزدهم پاسخ به سؤال گشنسپ در مورد بزم و رزم و صلح و جنگ اردشیر است در آغاز از تقسیمات چهارگانه سخن رفتهاست. سپس آمدهاست که نبردهای اردشیر برای حفظ نواحی ایران است. لشکر کشی او به روم برای گرفتن انتقام داریوش سوم از جانشینان اسکندر مقدونی و برای معمور داشتن خزانه و آبادان کردن شهرهایی است که اسکندر به تصرف درآورده بود. اردشیر بر آن است که نوادگان آنان را به اسارت درآورده و بر آنان خراج معین کند.
- بند شانزدهم متضمن نظر تنسر دربارهٔ اقداماتی است که گشنسپ ظاهراً قصد اجرای آنها را در ناحیهٔ فرمان روایی خود داشته است. تنسر بدو مینویسد که گشنسپ نمیتواند خلاف رأی همهٔ مردم رفتار کند. ظاهراً منظور او اینست که وی چارهای جز انقیاد و اطاعت ندارد.
- بند هفدهم در پاسخ به ادعای گشنسپ است که بنابر آن وی خود را با اردشیر خویشاوند خوانده و از نوادگان اردشیر، پسر اسفندیار، دانستهاست. ظاهراً ادعای او آن بودهاست که خود را با اردشیر برابر به شمار آورد. تنسر بدو توصیه میکند که هر چه زودتر به خدمت شاه بیابد. در پایان این بند نویسنده به شرح کارهای اردشیر در مدت ۱۴ سال حکومت میپردازد.
منبع: ویکی پدیا