سهراب سپهری از آن شاعرانی است که بنظرم پیام خود را در ساده ترین حالت ممکن به خواننده می رساند. قدرت او در انتخاب ساده ترین و زیباترین واژگان است. مهم ترین رسالت او در اشعارش، همانا شستن واژهها بود تا دوباره معنای خود را بازیابند. او این کار را با دقت و با احساس انجام داد.
شعری که از او انتخاب کردم تا در اینجا قرار دهم بی ربط به عرصه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز مملکت نیست. امروز ما منافع فردی خود بر هر چیز دیگری ترجیح می دهیم؛ اگر خرده فروشنده ای هستیم، حاضر نیسیتم از سود تجاری خود برای نیازمندان کم کنیم. اگر تولیدکننده کالایی هستیم، حاضر نیسیتم آن کالا را با شرایط بهتری به نیازمندان ارسال کنیم؛ اگر مدیر دولتی هستیم حاضر نیستیم منافع اقتصادی آن را کمتر از منافع و اثر اجتماعی آن درنظر بگیریم. بهتر است سخن را کوتاه کنم و به جای واژه آب، واژگان دیگری مانند موارد زیر را در شعر زیبای «آب» از کتاب «حجم سبز» قرار دهیم.
آب را، سیاست را، اقتصاد را، بودجه را، هوا را، محیط زیست را، آرامش را، امنیت را، ثبات اقتصادی را، امید را، دانشگاه را، منافع جمعی را، میراث گذشتگان را، اعتقادات را، زندگی را و هر آنچه که خوب است را گل نکنیم؛ تمام.
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب
یا که در بیشه دور، سیرهای پر میشوید.
یا در آبادی، کوزهای پر میگردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمههاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بیگمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا، میکند روشن پهنای کلام.
بیگمان در ده بالادست، چینهها کوتاه است.
مردمش میدانند، که شقایق چه گلی است.
بیگمان آنجا آبی، آبی است.
غنچهای میشکفد، اهل ده باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را میفهمند.
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم.