مدل رویکردهای ادغام در فرآیند تملک ارائه شده توسط فیلیپ هسپسلاگ[1] و دیوید جمیسون[2]، بینش و راهنماییهایی در زمینه ادغامها و تملکها ارائه میدهد تا بهترین رویکرد ادغام انتخاب شود.
در گذشته، شعار غالب در ادغامها و تملکها معمولاً این بود: «آنها را شبیه خودمان کنیم.» یا اینکه از معیارهای نسبتاً سادهای مانند اندازه و کیفیت شرکت تحت تملک برای انتخاب رویکرد استفاده میشد.
معیارهای اصلی هسپسلاگ و جمیسون
هسپسلاگ و جمیسون (1990) بیان کردند که رویکردی که یک شرکت باید برای ادغام اتخاذ کند، باید با در نظر گرفتن دو معیار اضافی مشخص شود:
چهار نوع ایجاد ارزش در ادغامها و تملکها
هدف اصلی در هر تملک، ایجاد ارزشی است که با ترکیب دو سازمان امکانپذیر میشود. چهار نوع اصلی ایجاد ارزش عبارتاند از:
- اشتراک منابع: ارزش از طریق ترکیب عملیات شرکتها ایجاد میشود.
- انتقال مهارتهای عملکردی: ارزش از طریق جابجایی افراد یا اشتراک اطلاعات، دانش و تجربه ایجاد میشود.
- انتقال مهارتهای مدیریت عمومی: ارزش با بهبود بینش، هماهنگی یا کنترل ایجاد میشود.
- مزایای ترکیبی: ارزش از طریق استفاده از منابع مالی، ظرفیت استقراض، افزایش قدرت خرید یا نفوذ بیشتر در بازار ایجاد میشود.
استقلال سازمانی
هسپسلاگ و جمیسون هشدار میدهند که مدیران نباید از هدف استراتژیک تملک[5]، یعنی ایجاد ارزش، غافل شوند. همچنین، نباید به سرعت استقلال بیشازحدی به سازمان اعطا کنند، هرچند احترام و رفتار منصفانه با افراد امری ضروری است.
پرسشهای کلیدی برای ارزیابی استقلال سازمانی:
- آیا استقلال برای حفظ قابلیت استراتژیکی که خریداری کردهایم ضروری است؟
- اگر پاسخ مثبت است، میزان استقلال باید چقدر باشد؟
- استقلال در کدام بخشها اهمیت دارد؟
مدلهای ترجیحی ادغام و تملک
با توجه به ارزیابی دو معیار اصلی (نیاز به وابستگی استراتژیک و نیاز به استقلال سازمانی)، چهار رویکرد اصلی ادغام عبارتاند از:
- جذب (Absorption): مدیران باید شجاعانه اطمینان حاصل کنند که این دیدگاه در فرآیند ادغام اجرا میشود.
- حفظ (Preservation): تمرکز مدیریت بر حفظ منابع و مزایای بهدستآمده از سازمان تحت تملک است و نیازمند مراقبت و پرورش است.
- همزیستی (Symbiosis): مدیریت باید همزمان به حفظ مرزها و ایجاد نفوذ تدریجی و متقابل توجه کند.
- نگهداری (Holding): در این رویکرد هیچ نیتی برای ادغام وجود ندارد و ارزش صرفاً از طریق انتقال مالی، اشتراک ریسک یا توانایی مدیریت عمومی ایجاد میشود.
این رویکردها بیشتر بر آمادهسازی استراتژیک برای ادغام یا تملک تمرکز دارند. برای اطلاعات بیشتر درباره مدیریت چالشهای ادغام پس از انجام فرآیند، به مدیریت ادغام پس از تملک[6] مراجعه کنید.
[1] فیلیپ هسپسلاگ :(Philippe Haspeslagh) یکی از نویسندگان مدل رویکردهای ادغام در فرآیند تملک که در کتاب Managing Acquisitions: Creating Value Through Corporate Renewal (1990) این نظریه را به همراه دیوید جمیسون ارائه کرده است.
[2] دیوید جمیسون :(David Jemison) نویسنده و پژوهشگر برجسته در حوزه ادغامها و تملکها که به همراه فیلیپ هسپسلاگ، مدل مورد بحث را توسعه داده است
[3] نیاز به وابستگی استراتژیک :(Strategic Interdependence) معیاری که نشاندهنده میزان نیاز به هماهنگی و همکاری بین سازمانهای ادغامشده برای ایجاد ارزش است.
[4] نیاز به استقلال سازمانی (Organizational Autonomy): معیاری که بر ضرورت حفظ استقلال ساختاری و عملکردی سازمان تحت تملک تأکید دارد تا از کاهش قابلیتهای استراتژیک جلوگیری شود.
[5] هدف استراتژیک تملک: هدف اصلی و استراتژیک در فرآیند تملک، ایجاد ارزش از طریق ترکیب منابع، مهارتها و قابلیتهای دو سازمان است. این ارزش میتواند از طریق اشتراک منابع، انتقال مهارتها، بهبود هماهنگی مدیریتی و افزایش قدرت رقابتی یا مالی به دست آید.
[6] مدیریت ادغام پس از تملک (Post-Merger Integration Management) : این فرآیند به مدیریت چالشهای عملیاتی، فرهنگی و ساختاری پس از انجام تملک میپردازد. هدف آن تضمین تحقق اهداف استراتژیک تملک، مانند ایجاد همافزایی (Synergy) و ارزشافزوده از طریق هماهنگی مؤثر بین دو سازمان است.