نویسنده: محمود ذبیح زاده باغلوئی
لمپن کیست یا چیست؟
با صدای بلند میخندند. از جنس کلماتی که از زبانشان جاری میشود، میتوان سطح پایین شعور و آگاهی را در آنها حس کرد. کارشان سرکوب روانی و تحقیر دیگران است. مارکس آنها را لمپن مینامید. کسانی که ظاهری شبیه پرولتاریا دارند، اما فاقد درک و شعور طبقاتی هستند. میتوان از این تعریف که حق مطلب را به خوبی ادا کرده این گونه استنباط کرد که دو عنصر عدم تعلق به طبقه و عدم شعور یا آگاهی از خصیصه مهم این پدیده هستند.
اگر بخواهیم درک سریع و خلاصهواری از لمپنها در آن روزها داشته باشیم، میتوان گفت که با پیشرفت جوامع صنعتی، علاوه بر طبقات بورژوا (سرمایه دار) و پرولتاریا (کارگر)، خرده طبقهای در حاشیه این جوامع شکل گرفته است که نقشی در تولید نداشت. اشاره به نقش داشتن در تولید از این بابت مهم است که در ادامه بحث ارتباط بسیاری با موضوع اصلی این مقاله دارد. این خرده طبقه که نه کارگر است و نه سرمایه دار، از راه دزدی، مزدوری یا دلالی ارتزاق میکرد. بارها نیز در طول تاریخ مشاهده شده که طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه کارگر از خرده طبقه لمپن به عنوان ابزار زور استفاده میکرد. در واقع برای طبقه لمپن اهمیتی ندارد که چه کسی به او پولی را برای چه کاری میدهد، یعنی نه هدف مهم است و نه ارزش. در واقع یکی از خصیصههای دیگر این خرده طبقه، نداشتن ایدئولوژی برای انجام هر کاری است. به همین دلیل است که به آن ها مزدور هم میگفتند.
لمپن ها چگونه خودشان را معرفی میکنند؟
هر چند که سالیان درازی از طرح پدیده لمپن از سوی کارل مارکس میگذرد، اما هنوز هم این خرده طبقه در بسیاری از کشورها، حتی جوامع توسعه یافته با ظواهر متفاوت وجود دارند. موضوع آنجایی ترسناک میشود که این مفهوم در بسیاری از امور نفوذ کرده و حتی با طبقات دیگر همرنگ میشود و همچون ویروسی به طبقات دیگر سرایت میکند. در واقع، ما امروز سرمایهدارانی را نگاه میکنیم که خصوصیات و ویژگیهای لمپنها را حتی بهتر از آنها دارند، و عجیبتر اینکه کارگرانی را هم میبینیم که برای تلقین و تقویت عزت نفس خود شمایلی لمپنوار به خود میدهند.
تا به حال در موقعیتی قرار گرفتهاید که با یک لمپن رو در رو شوید؟ منظورم رینگ بوکس یا تشک کشتی نیست، دقیقا در خیابان پر از ترافیک یا صف نانوایی. یک لمپن میخواهد حقی را از شما ضایع کند. خب به برکت پیشرفت قوانین در طول تاریخ، لمپنها در همان مرحله اول ضایع کردن حق به برخورد فیزیکی روی نمیآورند. اما از نوع راه رفتنشان یا زبان بدن یا نحوه ادای کلماتشان میخواهند به شما بگویند که آماده باش، میخواهم حقت را ضایع کنم. در واقع نوع زبان بدن و یا شکل و شمایل و نحوه ادای کلماتشان که بیشتر در زبان عامیانه به آن نطق کج و کوله هم میگویند، میخواهند به شما هشدار بدهند. طبیعتا یک فرد عاقل با مواجه شدن با چنین صحنهای سعی میکند که از خطر دوری کند. اما اگر بخواهید با ادبیات محترمانه خود با یک لمپن صحبت کنید یا از حق خود دفاع کنید، با چنان سرکوب و تحقیر روانیای مواجه میشوید که بیخیال صف نانوایی میشوید. آنها با دروغ، یا نشان کردن نقطه ضعفی در شما در جمعیت شروع به تحقیر میکنند، طوری که احساس میکنید آبرویتان قرار است از بین برود. برای همین مجبور به ترک صحنه میشوید. با خود می گویید که به هر حال بهتر از کتک خوردن است.
چرا لمپنیسم مانند ویروس تکثیر میشود؟
یک لحظه چشمهایتان را ببندید و تصور کنید که در جامعهای، فقر و بیکاری رو به افزایش است. از خودتان میپرسید که تبعات فقر و بیکاری چیست؟ در مقدمه بحث گفتهایم که به قول مارکس، لمپنها نه سرمایهدار هستند و نه کارگر، یعنی نه پولدارند نه کار دارند و از همه مهمتر نقشی در تولید ندارند. حال چشمهایتان را باز کنید و بگوید که پیامد فقر و بیکاری در جامعه چیست؟ اگر پاسختان لمپنیسم بود، خب با من هم فکرید.
حال کمی عمیقتر به این موضوع مینگریم. جامعهای با رشد سریع تورم و ناامیدی را تصور کنید. حتی طبقاتی که مشغول به کارند و در تولید نقش دارند، به این دلیل که از پس هزینههایشان برنمیآیند، مجبور میشوند که به فعالیتهای دیگر از جمله فعالیتهای غیرقانونی همچون دلالی یا حتی در موارد نادر دزدی یا مواد فروشی نیز روی بیاورند.
از طرفی طبقه سرمایهدار نیز با گسترش فقر عاری از خطر نیستند. با گسترش فقر، خشونت در جامعه نیز زیاد میشود و ادبیات فیزیکی و کلامی جامعه به سمت خشونت و لمپنیسم میرود. طبقه سرمایهدار هم برای آنکه خودش را در امان نگه دارد، مجبور است که ادبیات لمپنها را در طی مکانیزم دفاعی فرهنگی اتخاذ کند. به این شکل است که لمپنیسم بیشتر از آنکه یک خرده طبقه باشد، همانند یک ویروس در طبقات دیگر جامعه، اقتصاد و سیاست و … تکثیر میشود.
لمپن علمی کیست؟
انتظار نداشته باشید که ویروس لمپنیسم به کل جامعه سرایت کند، اما طبقه علمی در امان بماند. اگر حقوقی که به یک استاد دانشگاه پرداخت میشود، کفاف هزینههای زندگیاش را ندهد، او به سمت دلالی علمی میرود. نمیخواهم بحث دلالی علمی را بازتر کنم چون تعریفی واضحتر از این اصطلاح را پیدا نکردم. اما لمپنیسم علمی اندکی فراتر از این هم مورد بررسی است. به باور کارل مارکس، لمپنها ظاهری شبیه پرولتاریا داشتند اما فاقد شعور طبقاتی بودند. بیایید این تعریف را در دنیای علمی امروز بررسی کنیم. با گسترش شبکههای اجتماعی و نفوذ سریع این شبکهها در دنیای اقتصاد و مشاغل در جامعه، با پدیدهها و اتفاقات عجیب و غریب رو به رو میشویم. یک روز صبح صفحه مجازی خود را باز میکنید و میبینید که یک متخصص نوظهور با ایدههای عجیب و غریب در زمینهای خاص نظرات علمیای میدهد که هیچ پایه و اساس متدیک و پژوهشی ندارد. در واقع چیزی شبیه رمالی و کلاهبرداری است. اینجا دو اتفاق افتاده است. فردی که فاقد تحصیلات و تخصص در رشتهای خاص است، با عدم شعور نسبت به آن طبقه، در آن ارتزاق میکند. شبیه دلالانی که هم از تولید کننده میخورند و هم از مصرف کننده، در صورتی که نقشی در تولید ندارند. لمپنهای علمی نیز طبق تعریف کلاسیک، نه در تولید علمی نقشی داشتهاند، فاقد شعور نسبت به طبقه علمی در جامعه هستند و به هیچ ارزش یا ایدئولوژی علمیای پایبند نیستند و ایدههای بیاساس و بدون مستند و بدون آزمایش و تجربه ارائه میدهند. اما سوال اصلی اینجاست که چرا همین لمپنهای علمی از جامعه طرد نمیشوند و زود به شهرت میرسند و طرفداران زیادی در شبکههای اجتماعی پیدا می کنند؟ و سوال آخر اینکه آیا طبقه شبه بورژوایی وجود دارد که برای سرکوب طبقه علمی، از لمپنهای علمی به شکلی هدفمند استفاده کند؟ «چو دانی و پرسی، سوالت خطاست».
نویسنده: محمود ذبیح زاده باغلوئی